زمستان بی شازده

توضیحات

داستان پسری به نام رضاست که به دنبال نوجوانی کردن است، اما زندگی برنامه دیگری برایش می چیند. مهندس که مردی مهربان است و به رضا و خانواده اش پناه داده، پیش از اینکه ساواک دستگیرش کند، یک میکروفیلم را به رضا می سپارد تا به دست مردی به نام شریفی برساند. رضا به ناگاه وارد ماجرایی پیچیده و حساس می شود. او برای رساندن میکروفیلم بارها خطر می کند، می ترسد، پشیمان می شود، اما مهندس از او خواسته است تمام غیرتش را پای رساندن این امانتی بگذارد. رضا در این مسیر به شناختی از جامعه و خودش می رسد. او قرار است مرد شود و گام های بزرگی بردارد…