داستان کوچک دینی، گسترهای بدون مرز
انتخاب قالب مناسب برای ارائه هر محتوایی، از جمله اسبابی است که میتواند به فرجام خوش تاثیرگذاری آن محتوا بیانجامد.
اساسا انتخاب فرم برای به نمایش گذاشتن هر مفهومی، از گذرگاههای مهمی است که میتواند مسیر موفقیت و یا شکست را برای عرضه آن مفهوم به تصویر بکشد.
ظرف داستان به دلیل ایجاد موقعیت درام، از توانمندی بسیاری برخوردار است که جنبههای متعدد یک اندیشه را در جغرافیای عناصر خود، جای دهد .
داستان کوچک نیز به عنوان یکی از انواع قالبهای داستانی، از ظرفیت فراوانی برای ارائه هر نوع تفکری به مخاطب بهرهمند است.
هر چند بعضی این قالب داستانی را به نوعی نوظهور تلقی میکنند، اما کنکاشی ساده در ادبیات کهن فارسی به اثبات میرساند که ایرانیان از دیرباز با مانیفست “کم گوی و گزیده گوی چون در” بیگانه نبودهاند.
البته شاید بتوان گفت محبوبیت فعلی این قالب داستانی، بیشتر مرهون ذائقه فستفودپسند مخاطب امروزی است؛ مخاطبی که در همه حوزههای زندگی خویش، مصرفکنندهای کمحوصله، کمتمرکز و کمفراغت است.
با این همه، اگر از مختصات جهان داستان کوتاه کوتاه، به درستی استفاده شود، میتواند بستر شایستهای برای انتقال مفاهیم عمیق باشد.
اندیشههایی مبتنی بر مولفههای دینی نیز میتوانند با قرار گرفتن در ظرف داستان کوچک، برای مخاطب امروزی جاذبه بیشتری ایجاد کنند.
بدون تردید، اهمیت مولفه خلاقیت نویسنده در این قالب داستانی بسیار مورد توجه است، چرا که با محدودیت فراوان استفاده از کلمات، شخصیتها و به طور کلی بهرهمندی حداقلی از همه عناصر داستانی مواجه است.
اینکه تا به حال چه تلاشهایی برای استفاده از این ظرفیت داستانی از طرف نویسندگان متعهد به انتقال آموزههای دینی، صورت گرفته، خود مبحث جداگانهای است که در این مقال نمیگنجد، اما به طور کلی قدمهایی در این عرصه برداشته شده که روند رو به رشد آن را نوید میدهد.
نقطه ضعفی که بعضی از داستانهای کوچک دینی نوشته شده سالهای اخیر با آن مواجه است، توجه حداکثری به مخاطب بومی است؛ چرا که نوشتن برای چنین خوانندهای، آن را از دایره فهم دیگر مخاطبان دور میکند.
به عنوان مثال این دو داستان کوچک عاشورایی دقت کنید:
بیگناه
رجز نخواند، گریه کرد. گفتند حریف میطلبد.
مولود توکلی
شرمندگی
اشکهایم کاغذ را سیراب کرده است. اگر اجازه بدهید از علیاصغر ننویسم.
فررانه فراهانی
هر دوی این دو داستان کوچک، با وجود نقطه قوتهایی که دارند، اما به سادگی برای مخاطب جهانی قابل درک نیستند.
در داستان اول، مخاطب شیعی به محض خواندن “کنش گریه” به این دریافت خواهد رسید که شخصیت داستان کودک و در نهایت حضرت علی اصغر (ع) است، اما مخاطبی در آن سوی مرزها با توجه به شناخت اندکش به راحتی به این مفهوم نمیرسد.
در داستان دوم هم درک ارتباط سیراب شدن در جمله اول و عنوان شرمندگی و بعد اشاره مستقیم به حضرت علیاصغر چندان برای مخاطبی که با فضای عاشورا آشنا نیست، قابل ادراک نیست.
اگر با استفاده از محبوبیت جهانی این فرم، بتوان مفاهیم دینی را مطابق با سلیقه مخاطب جهانی عرضه کرد، محصولی تولید میشود که میتواند مرزها را بشکند و اندیشه معرفتی نویسنده را در مقیاسی بسیار وسیعتر از اقلیم بومی خویش بگستراند.
بنابراین اهمیت مجهز شدن به ابزار و تکنیکهای این نوع از آفرینشهای هنری باید بیشتر از پیش مورد توجه نویسندگان متعهد قرار گیرد؛ چرا که آورده بسیاری در عرصه صدور تفکر دینی با خود خواهد داشت.
مولود توکلی
دیدگاهتان را بنویسید