بررسی داستانکهای برتر غربی (۷)
طبق قرار چهارشنبهها به بررسی داستانکهای برتر غربی در هشت هفته خواهیم پرداخت.
داستان هفته هفتم:
تعویض کانال
من و بابام بالش گذاشتهایم، پشتمان. تلویزیون روشن است، اما بیآنکه به هم نگاه کنیم، حرف میزنیم. اینطوری بهتر است، برای پدرم بهتر است، کلمهای را که میخواهد پیدا میکند که درست مثل پیامهای بازرگانی بین نفسهایش فاصله میاندازد. راحتتر است. یکی از آن لحظههای غریبی است که آپارتمان کوچک ما در محله برانکس خالی است.
خواهرم با پسری قرار دارد که نمیتواند به خانه بیاورد. برادرم توی کلیسا شمع روشن میکند و دعاهایی میخواند که عمرش را درازتر نمیکند. مادرم توی فروشگاهی در محل به جای گوشت خوک، دنده برّه میخرد. قیمتها هم که به سلامتی ما هیچ ربطی ندارد.
پدرم شغل آبرومندی توی اداره پست دارد. این معجزه آرامش، زمانی نصیبمان میشود که فیلمهای قدیمی را تماشا میکنیم که هیچ شباهتی به هویت امروزمان ندارد.
نقد اثر:
اگر از ظرفیتهای داستان کوچک به درستی استفاده شود و برش دقیقی از زندگی شخصیت ارائه گردد، میتواند نماینگر شایستهای از سبک زندگی او باشد.
در داستانک پیش رو، راوی و هر یک از اعضای خانوادهاش در قابی قرار داده شدهاند که به نوعی نمای کلی موقعیت و دغدغههای آنها به تصویر کشیده شده است.
نویسنده توانسته تنهایی انسان معاصر را در وجود پدر به تصویر بکشد؛ پدری که از نگاه رو در رو با فرزندش گریزان است و حتی پیدا کردن واژه مناسب برای هم کلامی، او را به تقلا میاندازد.
دغدغه سیر کردن شکم با نوع خرید فقیرانه مادر نشان داده شده و بلافاصله به شغل پدر اشاره میشود. استفاده رندانه از صفت “آبرومند” برای شغل، نوعی کنایه است که نظام اقتصادی را زیر سوال میبرد. گویی برای رهایی از وضع موجود، چارهای جز روی آوردن به شغلهایی خارج از حوزه “آبرومند” نیست.
نگاه راوی به عدم استجابت دعاهای برادر نیز از یاُسی غمانگیز حکایت میکند.
عدم تعلق خواهر به محیط خانوادگیاش هم فضای سست خانواده را به تصویر میکشد.
جمله پایانی هم به طور مستقیم، به هویت گمشده خانواده دوران معاصر اشاره میکند، همان طور که نام داستان موید این سرگشتگی است. انسانهای عصر حاضر، دلتنگ همان آرامشی هستند که در سبک زندگی سابقشان جریان داشته است. این آرامش برای این انسان فرو رفته در مرداب، به تعییر نویسنده معجزه است.
شاید در نگاه ابتدایی، گره داستانی عیانی در داستان به چشم نیاید، اما در بطن ماجرا و در پس کنش شخصیتهای قصه، گره عمیقی وجود دارد.
شخصیتها محدود هستند و حضور اندکی نیز دارند؛ اما با همان حضور اندک در روند داستان تاثیرگذار هستند.
درونمایه حسی در داستان جریان دارد و احساس مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد.
یوجین اتلبرت میلر نویسنده و شاعر سیاهپوست آمریکایی متولد ۱۹۵۰ است. از مبارزان حقوق مدنی سیاهان است. مدرس داستاننویسی و فعال اجتماعی و ادبی است.
تجربه زیسته راوی به عنوان یک سیاهپوست آفریقاییتبار در آمریکا در اشعار و داستانهای او قطعا موثر بوده است، تا جایی که بعضی او را راوی اندوهگین و آگاه از تاریخ بردهداری و کلماتش را صدای اعتراض انسانهای به حاشیه رانده شده خواندهاند.
(مولود توکلی)
دیدگاهتان را بنویسید