بررسی داستان کوچک «خوشقدم»
خوشقدم
سال که تحویل شد، رو به جمع گفت:
-به سعید بگید بره بیرون و بیاد، خوش قدمه.
پیرزن همه چیز را فراموش کرده بود حتی شهادت پسرش را.
(اثر: مریم صفدری)
نقد اثر:
تاریخ معاصر ایران با موضوع دفاع مقدس پیوندی ناگسستنی دارد و بسیاری از نویسندگان با عنایت به این سوژه دست به قلم بردهاند؛ چرا که پاسداشت خاطره آن سالهای حماسه و فداکاری میتواند، همواره چراغی روشنگر باشد برای حرکت و حفظ دستاوردها.
در داستان کوچک پیشرو، نویسنده به بازتابهای بعد از جنگ میپردازد. مادری که گذر ایام و فراق فرزند، او را به مرحله کهنسالی و سرانجام فراموشی کشانده. فرزندی که از نگاه مادر خوش قدم است و ورودش به خانه در هنگام سال تحویل میتواند دریچههای برکت را به خانه باز کند.
شروع داستان بسیار خوب، فشرده و در عین حال روشنگر زمان و مکان و در مجموع بستر شکل گیری داستان است.
دیالوگ مادر ساده و روان است؛ البته اگر به جای فعل “بیاد”، از فعل “برگرده” استفاده میشد و یا عبارت “از خونه” یا “از اتاق” قبل از “بره بیرون” اضافه میشد به درک بهتر آن کمک میکرد.
در داستان کوچک به دلیل مجال اندکی که برای استفاده از کلمهها دارد، نمیتوان از یک عبارت دو بار استفاده کرد. در اینجا عنوان داستان، در دیالوگ هم تکرار شده که بهتر است یکی از آن دو تغییر پیدا کند.
اما نقص اصلی این داستان کوچک در جمله پایانی است که لب کلام را بدون اینکه اجازه رمزگشایی به مخاطب بدهد، سریع و به شکل لقمهای آماده به خورد خواننده میدهد.
اگر راوی دانای کل در جمله نهایی مثلا به وجود قاب عکس فرزند روی طاقچه با لباس خاکی و لاله سرخ کنج آن که با روبان سیاه آذین بسته شده، اشاره میکرد، خواننده شهادت فرزند و فراموشی مادر را خودش کشف میکرد و لذت این کشف، بیشتر به جانش مینشست تا گفتن مستقیم کل ماجرا؛ به عنوان مثال به این شکل نوشته میشد:
سالها بود که سعید با لباسهای خاکی از توی قاب به پیرزن لبخند میزد.
در پایان باید به خاطر انتخاب این موقعیت زیبای داستانی، ایجاز در بیان و ساده نویسی به نویسنده تبریک گفت با آرزوی بهترینها.
(به قلم مولود توکلی)
🔵اگر شما هم در مورد این داستان کوچک و یا تحلیل ارائه شده، نقدی دارید در کامنت بنویسید تا در همافزایی یکدیگر سهیم شوید
دیدگاهتان را بنویسید