هنرِ دیدن (قسمت دوم)
طراحی شخصیتهای پیچیده
گفتیم که آدمها و کنشهای آنها را خوب ببینید. چرا که شخصیت در داستان چیزی جز کنش نیست. شخصیت یعنی آنچه او انجام میدهد نه آن چیزی که نویسنده درباره آن فکر میکند.
سادهترین روش شخصیت پردازی اتصال کنش با حقیقت شخصیت است. مثلا چیزی را بدزدد تا مخاطب بفهمد دزد است.
اما مثل زندگی واقعی که فقط مشاهده رفتار یک نفر برای فهم افکار او کافی نیست ؛ در داستان هم باید کنشها را به انگیرهها گره زد.
مثلا در یک مهمانی شخصی بلند بلند حرف میزند. میخندد. جوک تعریف میکند و شوخیهای گستاخانه یا زننده میکند. شما به عنوان یک فرد در آن مهمانی درباره او چه فکری میکنید؟
احتمالا فکر میکنید که او فردی لمپن یا بیادب است.
اما در صحنه دیگری متوجه میشوید او تمام این کارها را کرده که توجه مهمانها را به خود جلب کند و ماجرای دیگری که هم زمان در جریان است را کسی نفهمد.
یا مثلا زن و مردی را میبینید که به محض نشستن کنار هم شروع به خنده و گفتگو میکنند. به هم شماره تلفن خود را میدهند. زن لوندی میکند و مرد رفتار جنسی دارد؛ درباره آنها چه قضاوتی دارید؟
حالا متوجه میشوید که زن در حال خرید اطلاعات و یک جاسوس باهوش است. حالا نظرتان چه تفاوتی دارد؟
پس شخصیت عبارت است از آنچه انجام میدهد و آنچه قصد میکند که انجام دهد.
وقتی بین انگیزه و رفتار شخصیت تناقض وجود داشته باشد، شخصیت پیچیدهتری تولید میشود.
تمرین عملی:
موقعیتهایی شبیه موقعیت بالا توصیف کنید. آنها را نقد و درباره آن گفتگو خواهیم کرد.
(به قلم معصومه امیرزاده)
با نگاهی بر کتاب شخصیت پردازی و زاویه دید در داستان
نویسنده: اورسون اسکات کارد
ترجمه پریسا خسروی سامانی
انتشارات رسش
دیدگاهتان را بنویسید