معرفی کتاب «آسنا و راز کنیسه»
“آسنا و راز کنیسه” به نویسندگی سمانه خاکبازان، داستانیست که از دل خیبر روایت میشود. از جایی که نقشهی قتل امیرالمؤمنین را یهودیان کشیدهاند، اما در این ميان یک نفر دلش با امیرالمؤمنین گره خورده است.
“صدقیا” از عالمان و بزرگان یهود است و مردم خیبر برایش احترام زیادی قائل هستند. وقتی از این توطئه با خبر میشود، به یاد روزی میافتد که علیابنابیطالب جان جگرگوشهاش (آسنا) را نجات داد. دیگر دل توی دلش نبود. با خود عهد کرد هر طور شده خبر را به علی(ع) برساند.
صدقیا نامهای را برای امام علی مینویسد و آن را به نوهاش آسنا میدهد و به او تاکید میکند اگر تا پاسی از شب به خانه باز نگشت، شبانه به دل بیابان بزند و راهی مدینه شود. به این ترتیب آسنا منتظر شد، اما از پدربزرگ خبری نشد. آسنا دختر دهساله داستان مجبور میشود به تنهایی با تمام خطراتی که پیش رو دارد راهی مدینه شود…
نویسنده با زبانی شیرین و روان، مخاطب را در طول داستان با آسنا همراه میکند. داستان دارای یازده فصل میباشد که در بعضی از فصلها به ویژه فصلهای ابتدایی، با تغییر زاویه دیدهای مختلف و فضاسازی خوب روبهرو هستیم؛ همین امر باعث شده کتاب قلاب خوبی داشته باشد و مخاطب را جذب خودش کند.
در ادامه نویسنده با مهارتی خاص، جنگ خیبر را به تصویر میکشد و نشان میدهد از جای در آوردن در خیبر و شجاعت حضرت، کینهای شد در دل یهودیان تا از هرفرصتی برای از میان برداشتن ایشان استفاده کنند.
بخشی از داستان:
سیاهی همچنان خاموش ایستاده بود. ماه خودش را نشان داد. بیابان روشن شد و آسنا در مقابلش مردی را دید با شمشیری برهنه در دست. آب گلویش را به سختی فرو داد. با قدمهایی لرزان، چند قدمی به عقب رفت. مرد شمشیر را بالا برد و به سمتش یورش برد. آسنا دوید. مرد شمشیر را پایین آورد و فریاد آسنا بیابان را پر کرد…
این کتاب توسط انتشارات مهرستان در ۱۵۵ صفحه و در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده است.
(عطیه سادات صالحی)
دیدگاهتان را بنویسید