«نک سوی مجنونخانه شد»، یادداشتی بر فیلم «لولی»

به قلم سمیه فتحی
«حرمت امامزاده به متولی آن است»این ضربالمثل را گوشهٔ ذهنتان داشته باشید تا برویم سراغ فیلمی که شخصیت اصلی آن، موسی، متولی یک امامزادهٔ در حال تعمیر است.متولی که لکنت شدیدی دارد موسی نامیده میشود؛ نامی که به نظر میرسد هوشمندانه انتخاب شده و میتواند نسبتی داشته باشد با بخشی از ویژگی لسانی موسی(ع) که در تبیان و مجمعالبیان به آن اشاره شده است؛ مشکل اندکی در تکلم.موسی که لکنت شدیدی دارد در آرزوی آن است که بتواند کلمات و جملات را بینقص ادا کند تا روزی به روی منبر رود و برای دیگران سخترانی کند.هیچ حرفی از میزان دانش و درک او از کلمات نیست. حتی متنهای سخنرانی توسط همسرش نوشته میشوند و او تننها سعی میکند آنها را بینقص اجرا کند.همسر متولی، صفورا که این نام نیز نگاه به ظاهر داستان حضرت موسی و نام دختر شغیب را به ذهن متبادر میکند، در این کار، همراه و کنار اوست. پنجرهها، در کابینتها و… خانهٔشان پر از کلماتی است که رویشان نوشته شده. زن، دفترچههای متعددی دارد که کلمات را با مرد کار میکند تا بتواند به آرزویش برسد. گویی صفورا نیز، عزت و آبرویش را در درمان بیماری او و رسیدن به آرزویش میداند.در پسزمینه این شناخت از شخصیت اصلی و هدف او، صداهای وجود دارد که واضح نیستند. صدای دعواهای یک زن و مرد که در خلال فیلم مشخص میشود دعوای زنی افغان است بهنام گلسا با مردی که همسر او را به جایی برده و او هنوز برنگشته است. این مرد که منصور نام دارد در امامزاده زندانی شده تا موسی بتواند از زیر زبانش حرف بکشد و بفهمد چه بلایی سر همسر گلسا آورده است اما موسی بیش از آنکه دغدغه پیدا کردن همسر گلسا را داشته باشد، دغدغه درمان لکنت خود را دارد.منصور با دروغهایی که سرهمکرده به موسی باورانده که راه درمان لکنتش را میداند و موسی به همین دلیل با او برخورد مناسبی دارد.متولی که بر حسب سادگیاش، حرمت خاصی برای امانتداری خود نسبت به امامزاده قائل نیست و حتی پولهای داخل ضریح را جمع میکند تا به گلسا بدهد، شخصیتی ظاهرگرا، خودخواه، ترسو و کارنابلد تصویر میشود.ضربالمثل ابتدای متن را یکبار دوره کنیم. وقتی متولی حرمت امامزاده و امانتداری اش را نگه نمیدارد، چه انتظاری میتوان از دیگران و باور آنها نسبت به امامزاده داشت؟گویی متولی پیامآورِ نوعی عدم توانایی از جانب امامزاده در گرهگشایی کار دیگران است. او که خود لکنت دارد، میخواهد از زیر زبان کسی حرف بکشد که فکر میکند میتواند درد زبانگیریاش را درمان کند. دور باطلی که نوعی بیعقلی را به تصویر میکشد.این مسیله را اضافه کنید به خلأ هرگونه ارتباط معنوی با امامزاده که در فیلم به چشم میآید.گویی امامزادهای نیست و وجود ندارد و حل مشکل به دست او صورت نمیگیرد بلکه برعکس این، آنها هستند که باید با وجود همه مشکلاتشان، از امامزاده مراقبت کنند، هنگام باد و باران حواسشان به مراقبت از تعمیرات باشد، خواسشان باشد که جاهای مختلف امامزاده نیاز به تعمیر دارد و… .با اضافه شدن شخصیت جدید منیر هم باز انسان مشکلدار دیگری به داستان اضافه میشود که او نیز فریبخوردهٔ خسرو است.انتخاب اسم «لولی» که تداعیکنندهی واژهی «لال و لالی» است و از آنطرف اشاره به کولی بودن شخصیتهای افغان در فیلم دارد، فضای بسته و محدود فیلمبرداری که فقط در امامزادهای کوچک بدون زیبایی بصری چون درخت و حیاط و… جریان دارد، انتخاب شخصیتی که نمیتواند حرفش را درست بزند و شخصیتهای فرعی دیگری که نمیتوانند جسورانه حرفهایشان را بزنند، معجونی ساختهاند که گویی جز القای نوعی خفگی به مخاطب، قصد دیگری ندارد. گویی فیلم لولی، تصویر لال شدن باورها و اعتقاداتی است که به نظر قشر روشنفکر جامعه قابل اعتنا نیستند چرا که توسط مدعیان مذهب نیز جدی گرفته نمیشوند؛ تصویری غیرواقعی با پیرنگی پرنقص و ضعیف که رهاوردی جز القای ناامیدی، سیاهی، فریبکاری و تنهایی انسان معاصر در مبارزه با مشکلاتش ندارد؛ روایتی که انسان بدون ارتباط با معنویات را قطعا به همان مجنونخانهای خواهد کشاند که در انتهای فیلم با بیت مولوی به آن اشاره میشود.
دیدگاهتان را بنویسید