به آنچه خدا برایمان خیر دیده، اعتماد کنیم…
جایی نوشته بود: مغز دارای ظرفیت است. پس طبیعی است که از دادهها اشباع شود. آنوقت شروع میکند به سرریز کردن دادهها… دیگر چیزی نمیتواند خودش را توی مغز جا بدهد!
این است که خیلی از بزرگان میگویند هوای چشم و گوشتان را داشته باشید، مبادا که مغز را از فضولات پر کنید.
مدتی است که توی سرم فیلتر گذاشتهام. چیزهایی که از فیلتر رد میشوند، جوری ذخیره میشوند که انگار روی سنگ کندهکاری شده باشند!
۱۱ ماه از فوت پدر گذشته بود. باید فکری به حال آن چند ده کارتن کتاب که از دوران طلبگی پدر باقی مانده بود، میکردیم. تازه اینها جدا از آن یک دیوار کتابِ خانهی پدری بودند. بنا شد کتابها را برای اهدا به چند کتابخانه، تقسیم کنیم. این بود که نشستیم پای تقریبا ۶۰۰ جلد کتاب. یکی یکی عنوانها را نوشتیم. موضوعات را دستهبندی کردیم. ورق به ورق کتابها را گشتیم و در آخر با یک مُهر اهدایی، توی کارتنهای جدید گذاشتیمشان. کتابها اکثراً تمیز و آمادهی اهدا بودند. کمتر پیش میآمد که چیز بیربطی لا به لای صفحات پیدا شود. عجیب هم نبود. دیگر همه میدانستند بعد از زیارت ائمهی اطهار و سفر حج، همیشه ارزشمندترین چیز در زندگی پدر، کتاب بوده است.
اما لا به لای همین گشتنها، پیدا کردن یک تکه کاغذ با نوشتهای بیربط به محتوای کتاب، مثل نزول وحی برای دلم بود. گنجی که انگار پدر آن را لا به لای کاغذهای یک کتاب پنهان کرده بود تا در وقت مناسب، به دست اهلش برسد.
پدر روی یک تکه کاغذ، به خط خوش نوشته بودند:
ارادهی خدا، علم خداست به نظام اصلح و این، همان نظام اصلح است و بهتر از آن امکان ندارد!
بعد از پیدا کردن این کاغذ بود که فهمیدم چرا حاج میثم مطیعی بعد از فوت پدر در توصیف ایشان این بخش از خطبهی همام را نوشت:
فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ !
«وقور» اسم فاعلِ «وقار» به معنای: سکون و آرامشِ همراه با بردباری، عظمت و شکوه است. اما چه کسی میتواند در شدائد، خونسرد و آرام باشد؟
کسی که در خودش صفت بردباری را تقویت کرده است. چرا که امیرالمومنین میفرمایند:
اَلوقارُ نتيجةُ الحِلمِ!
پازل کامل شده بود.
اگر مسیر را برعکس میکردیم اینطور میشد:
پدر در سختیها، آرام و خونسرد بود.
چرا؟
چون صفت حلم را در خودش تقویت کرده بود.
چگونه؟
چون ایمان داشت آنچه در نظام خلقت رخ میدهد، احسن است و از آن بهتر امکان ندارد!
این روز و شبها سنگیناند.
لحظات کند و غمبار میگذرند.
خبرهای خوبی به گوش نمیرسد.
معلوم نیست صبح فردا که بیدار میشویم، آسمان ایران چه رنگی است.
اما بیایید سعی کنیم مصداق *فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ* باشیم.
به آنچه خدا برایمان خیر دیده، اعتماد کنیم. چرا که:
عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم !
به قلم فاطمه سادات مطلومی
دیدگاهتان را بنویسید