داستانک های فلسطینی
16 مهر 1402
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
جولان
عنکبوت با خیال راحت، گوشهی اتاقِ ژنرال اسرائیلی تار میتنید.
دیگر خدمتکاری در خانه نمانده بود برای غبارروبی.
ژنرال داشت به سوالهای بازجوی فلسطینی پاسخ میداد.
اسیر
زندانبانِ عرب، در را باز کرد:
_بنیامین کدومتونه؟
چشمهایش دو دو زدند و دستش بیحرف، بالا رفت.
نخستوزیری، دورترین چیزی بود که لحظهی بردن زندانی به دادگاه، میشد به او نسبت داد.
داستان ها به قلم سمیه فتحی
دیدگاهتان را بنویسید