دیوارهای انقلاب را بردارید!
لیست اتوبوسهای نزدیک خانهمان را که دیدم، چشمم اتوبوس شماره هشت را گرفت. برای حرکت ساعت ۴:۳۰ صبح از کرج به تهران بهترین انتخاب همین اتوبوس بود که دوتا کوچه بالاتر از خانه ما، تشییعکنندگان را به مراسم شهید رئیسی در دانشگاه تهران میبرد. اتوبوسی رفتن به نظرم بد نیامد، چه بود چه نبود، من که میخواستم به مراسم بروم. فقط سهولت رفتن را فراهم کرده بود.
با دوستم سوار اتوبوس شدیم. طلبههای حوزهعلمیه فردیسکرج با خانوادههایشان به مراسم میرفتند. چادرم را کیپتر گرفتم و خیالم این بود که جو اتوبوس به خاطر شهادت رئیسجمهور و طلبه بودن سرنشینان خیلی سنگین خواهد بود.
همین که روی صندلی جاگیر شدیم، شوخی و خنده از اتوبوس بالا رفت. به هر چیزی شبیه بود جز اتوبوس تشییع.
طلبه جوانی با پیراهن بلند و عمامه سفید بر سر، شبیه جبههها، مسابقهای گذاشته بود که مسیر، کوتاهتر به نظر برسد.
مسابقه این بود که مهمترین فعالیت آقای رئیسی را بازگو کنید. اولش جو سنگین بود و جز طلبهها کسی حرف نمیزد.
طلبهای شوخی پراند: ورود زنان به ورزشگاه. همه خندیدند. هم شوخی بود هم قولش را خیلیها برای رای جمع کردن داده بودند و دولت آقای رئیسی بیهیاهو انجامش داده بود.
دیگری گفت: درست کردن رابطه کشورها. استادشان خندید و گفت: چه اُعجوبهای بوده رئیسجمهور، منظورش ارتباط ایران با کشورهای دیگر است.
فضا که صمیمیتر شد، حاجخانمی که پشت ما نشسته بود، دست بلند کرد و گفت: قراردادهای اقتصادی مهم مثل شانگهای و بریکس.
من و دوستم هم میخواستیم از خادمیار شدنمان در زمان ریاست ایشان بر تولیت آستان قدس حرف بزنیم ولی وسط آن همه طلبه شاد و شنگول، حیا کردیم.
طلبهای که مسابقه را شروع کرده بود، شروع کرد به رایگیری و طوری برنامهریزی شده رایها را گرفت که حاجخانم پشت سر ما، برنده مسابقه شد.
بعد هم وعده داد که استاد، جایزه حاجخانم را میدهند و همه خندیدیم و گذشتیم.
ابتکار خوبی بود برای مرور کردن فعالیتهای سه ساله رئیسجمهور.
شیرکاکائو و کیکها را داخل اتوبوس پخش کردند و به شباهت بیشتر اتوبوس با سرویس مهدکودک پی بردیم. یکی از طلبهها خندید؛ ساندیسمون رو هم که خوردیم، برگردیم.
جماعت لبخندی زدند و من از شیشه بیرون را نگاه کردم، تا همین چند روز قبل، چقدر منتقد بودیم به گرانی و تورم ولی حالا داشتیم به بدرقه رئیسجمهور میرفتیم. چه جماعت مردهپرستی بودیم ما.
نگاهی به پیامهای گوشی انداختم؛ از حضور زودهنگام مردم در خیابانهای تهران از سه ساعت قبل تشییع خبر میداد.
ما که حدود پنج ساعت زودتر از نماز آقا، راه افتاده بودیم. مگر خودم منتقد گرانی و تورم نبودم. چرا به مراسم میرفتم؟
اتوبوس ایستاد و چند خیابان را پیاده رفتیم سمت دانشگاه. توی راه موکب زده بودند و صبحانه، آب و پوستر میدادند.
پوستری را از دست مردی گرفتم که رویش عکس شهید سلیمانی در حال بوسیدن پیشانی رئیسجمهور شهید بود.
یاد تشییع شهید سلیمانی افتادم، با خودم فکر کردم، مردم حق داشتند برای شهید سلیمانی آنطور قیامت کنند چون نتیجه تلاشهای او که امنیت بود را قشنگ لمس کرده بودند. ولی کارهای رئیسجمهور خیلی سر سفرههای ما قابل لمس نبود. ما هر روز مایحتاج زندگی را گران میخریدیم طبیعی بود، مشکلاتی که چند ساله به وجود آمده بود، انقدر زود نرود.
راه میرفتم و فکر میکردم، این جمعیت پر تراکمی که دو ساعت قبل نماز پشت در دانشگاه ایستاده بودند، چرا آمدند؟.
توی همین فکرها بودم که پیرزن قد خمیدهای کنارم ایستاد. راه رفتن برایش توی خانه غیرممکن بود، چه برسد اینجا که هر لحظه جمعیت مثل موج دریا جلو و عقب میشد. از پیرزن پرسیدم، رئیسجمهور برای شما چه کاری کرده که با این وضعیت آمدید:
پیرزن تفسیر آیه (وَأَن لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ) قرآن را برایم شفاف گفت: خالصانه تلاشش را کرد، حالا نشد ارزونی بیاد، فدا سرش.
خانم کناری اشک از چشمهایش گرفت و گفت: من هنوز باورم نشده، رفته.
خاکی و له شده، داخل حیاط دانشگاه جاگیر شدیم. مهدیرسولی میخواند و مردم بلندبلند گریه میکردند. حاج مهدی دوباره مثل تشییع تبریز گفت: قربونت برم تا کجا رفته بودی به خاطر حل مشکلات مردم که پیدات نمیکردند.
بعضی مشکلات ما مردم هنوز حل نشده بود ولی همراه آقا سه بار اعتراف کردیم جز خیر از این رئیسجمهور شهید ندیدیم که تمام تلاشش را خالصانه کرد، برای بهتر شدن اوضاع.
بعد نماز راضی بودم که یک ساعت زیر آفتاب خیابان کارگر ایستادم در حالی که نه راه پیش داشتم نه راه پس، چون انقلاب گنجایش مردمی را نداشت که به این رشد رسیده بودند که اگر خالصانه برای خدا کار کنی، خدا نتیجه را خودش قشنگ برنامهریزی میکند. به نظرم اگر رویکرد بقیه مسئولین هم این باشد باید دیوارهای انقلاب را بردارند و بزرگترش کنند.
به قلم محدثه قاسمی پور
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
احسنت و دستمریزاد به محدثه عزیزم. قلمت توانا. بیش و بیشتر بدرخشی.
روح شهدای عزیز خدمت شاد و قرین رحمت و الطاف الهی 🥀🦋😔
سلام دوست عزیز
ممنون از حسن توجه شما.