یادداشتی بر کتاب «فرمان یازدهم»
«فرمان یازدهم» را میتوان در گونه داستانهای دینی به حساب آورد؛ زیرا مسئلۀ محوری آن یا گره داستانیاش از جنس مسائل اعتقادی است. از سوی دیگر داستان این کتاب ماجرای جستجوست و شاید بتوان آن را با کهنالگوی سفر قهرمان تعریف کرد. در اینگونه از داستان که برخی معتقدند بخش قابل توجهی از اسطورهها و داستانهای قهرمانی بر اساس آن هستند، شخصیت اصلی مراحلی را پشت سر می¬گذارد که از آن جمله اینها هستند: دعوت به ماجراجویی، ردّ دعوت، امداد غیبی، عبور از نخستین آستانه، شکم نهنگ، ملاقات با ایزدبانو، زن وسوسهگر و مراحل دیگری که در نهایت به بازگشت قهرمان میرسد.
البته الزاماً تمامی این مرحلهها که توسط اسطورهشناس آمریکایی «جوزف کمپل» وارد ادبیات و داستاننویسی شده است، ممکن است در همۀ داستانها وجود نداشته باشد. همانطور که در این داستان میتوان نمونههایی از این روند را مشاهده کرد. «یوسف» دانشجوی تاریخ و ادیان باستانی دانشگاه حیفا است که به همراه مادر و ناپدری خود که یک یهودی مسلمانشده است در فلسطین زندگی میکند. آشنایی با مرد نابینای چهل و چند سالهای به اسم «کبها»، ناخواسته پای او را به ماجراهایی باز میکند.
طبق گفتۀ نویسنده، این اثر در طی چند سال نوشته و پنجاهبار بازنویسی و قبل از چاپ توسط افرادی مطالعه شده است. «فرمان یازدهم» روایتی ایرانی از تاریخ فلسطین و مردم آن است که در سه فصل و در سه روز روایت میشود. راوی اول شخص یعنی همان یوسف، ساعت به ساعت ماجرا را برای مخاطب تعریف میکند؛از ساعت یازده صبح 27فوریه 1971 تا ساعت سه و چهل دقیقه بامداد سه روز بعد. در این میان گاه به گذشته و خاطراتش نیز گریزی میزند تا بخشهای مختلف داستان تکمیل شود. او در جریان جستوجویش درگیریهای ذهنی خود را بیان میکند و در واگویههای اوست که مخاطب از محل زندگی، آدمها و اتفاقات پیرامون وی تصویری به دست میآورد.
این دانشجوی تاریخ با تمام اطلاعاتی که دارد خود را در میانۀ شبهات و ادعاهای جدیدی مییابد. کنجکاوی و تلاش برای یافتن حقیقت باعث میشود به دنبال ماجراهایی برود که در نهایت او را به درک و شناختی جدید میرساند. درواقع عنوان کتاب همان رازی است که قرار است در پایان داستان آشکار شود؛ پایانی غافلگیرانه که البته مخاطب را کاملاً راضی نمیکند.
شخصیتهای داستان محدود هستند ولی جز خود راوی(یوسف) بقیه شخصیتها به اندازه لازم شکل نگرفتهاند. زهره عارفی که در زمینۀ آموزش داستاننویسی و نقد ادبی نیز فعالیت دارد، در نوشتن داستانی که مکان و شخصیتهایش برای مخاطب ایرانی ناآشناست، مسیر سختی را پشت سر گذاشته است. نتیجه تلاشها و تحقیقات او اثری با توصیفات و صحنههایی با جزییات و پردازش کافی است؛ گرچه یک ویراستاری حرفهای میتوانست نثر کتاب را آراستهتر کند.
«بعد مردی با لباس مشکی بلند از دور پیدایش شد. تسبیحی را دور دستش پیچیده بود. گریه میکردم و آن را میخواستم؛ اما مردک چشمغرّهای به من رفت و بعد تفیلینش را در جیبش گذاشت. میخواستم تفیلینش را بگیرم و پاره کنم. چون شبیه گردنبندی بود که شوهر اول خاله راحیل با مهرههای رنگی درست کرده بود و خاله راحیل هیچوقت آن را از خود دور نمیکرد، حتی بعد از اینکه با ابونجیب ازدواج کرد. گردنبندی که با تمام لباسهایش زیبا بود. درست مثل پیراهن گلداری که خاله راحیل توی جشنها میپوشید و میشد یک عرب فلسطینی به تمام معنا.»
فرمان یازدهم یک داستان تاریخی به شمار نمیرود، اما در خلال گفتوگوهای بین شخصیت-ها بخشی از تاریخ سرزمین فلسطین، اطلاعات جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی منطقه، اصطلاحات و ضربالمثلها و نیز نکاتی در مورد تاریخ ادیان یهود و اسلام و تفاوتها و اشتراکات آن بیان میشود. اشراف نویسنده بر بخشی از تورات و قرآن کریم که برای پیشبرد داستان لازم است قابل توجه و بیان آنها به گونهای است که در متن به خوبی جا افتاده است و اضافه به نظر نمیرسد.
نوشتن درباره راویان غیرهمجنس همیشه از چالشهای نویسندگان بوده است. در این اثر عارفی تا حد زیادی توانسته است شخصیتهای یوسف و کبها را که داستان حول محور آنها میچرخد، باورپذیر سازد. وی از سمبلها و نشانهها برای شکلدادن به لایههای داستانش استفاده کرده است تا ذهن خواننده را درگیر کند. چرا شمعون ساعتساز است؟ چرا کبها نابیناست؟ خوابهای میلراک چه معنایی دارد؟ آیا مادر یوسف که به خاطر مرگ پدر او به ازدواج با یک یهودی تن داده است نمادی از وطنی است که به اجبار تحت قیمومیت بیگانگان درآمده است؟ و نکاتی از این دست که به جذابیت کار افزوده است.
این کتاب نخستینبار در سال 1393 توسط انتشارات کتابستان معرفت چاپ و منتشر شده است.
دیدگاهتان را بنویسید