هنرِ دیدن (قسمت اول)
قسمت قبل درباره نگفتن و نشان دادن صحبت کردیم. انتظار داریم که شما صحنه و توصیف را بشناسید. تمام این تلاشها برای خلق تصویر است. تصویر قصه را از داستان جدا میکند. در قصهها ما روایت و دیالوگ داریم اما تصویر مخصوص داستان است. برای تولید تصویر به قول سهراب:
چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.
چترها را بايد بست زير باران بايد رفت.
فکر را خاطره را زير باران بايد برد
با همه مردم شهر زير باران بايد رفت.
نویسندهای که دارای قضاوت و پیشداوری است، نمیتواند خوب ببیند و خوب منعکس کند. نویسنده تا جای ممکن باید شبیه دوربین عمل کند. بدون برجسته کردن عنصری بر عنصر دیگر. نویسنده مرده شوری است که گبر یا مسلمان بودن مرده برایش فرقی ندارد. یکی از عوامل ندیدن، تعصبهایفردی است. اگر ذهن سیاه و سفیدی دارید و آدمها را به دو دسته خوب و بد تقسیم میکنید نمیتوانید نویسنده خوبی شوید. کنشهای انسانی به پشتوانه مجموعهای از احساسها و یک تفکر شکل میگیرند. وقتی یک نفر گدایی میکند ممکن است هم زمان حرص و طمع، تنبلی و شرم، امید و حقارت را تجربه کند. وجود او دارای نقطههای روشن و تاریک متعدد است. در این نوع نگاه شما میتوانید هم زمان دستی که برای گرفتن دراز است و چشمی که از خجالت فرو افتاده است و واگویه طمعورزانه درونی او را ببینید. البته تصویر صرفا با عناصر بصری ساخته نمیشود. بلکه نور، بو، صدا و…هم تصویر را شکل میدهند.
پیشنهاد میکنم زمانی به قصد دیدن از خانه بیرون بزنید. سعی کنید احساسهای متناقض منتهی به یک کنش را در رفتار مردم ببینید. هم زمان که که کلیات یک فرد را میبینید جزئیات چهره، لرزش زیر پلک، لبهایی که لبخندهای ماسیده دارند، چشمهایی که دودو میزنند، قدمهایی که از عجله به هم میپیچند. صدایی که عصبانی است اما در خود رگهای ترس دارد…همه و همه را ببینید و بشنوید. روزهایی هم به قصد پس زمینه آدمهای نمایش از خانه بیرون بزنید. درباره این بیشتر خواهم گفت.
.
(به قلم معصومه امیرزاده)
دیدگاهتان را بنویسید