هفت رکعت دلدادگی برای کوچکترین سرباز…
لبیک
پدر پرسید هل من ناصر؟
پسر جواب داد: یک تیر سه شعبه از تو کم خواهم کرد.
فرزانه فراهانی
(مجموعه داستانهای کوتاه کوتاه، دومین سوگواره عاشورایی ده)
بیگناه
رجز نخواند، گریه کرد. گفتند حریف میطلبد.
مولود توکلی
(مجموعه داستانهای کوتاه کوتاه، دومین سوگواره عاشورایی ده)
فقط سه قاشق غذاخوری
-دکتر چی بهش بدم؟
-آب… آب زیاد بهش بده.
–بچه شیش ماهه با چقدر آب سیراب میشه؟
-فقط سه قاشق غذاخوری.
محمد حسن ابوحمزه
(مجموعه داستانکهای عاشورایی ده)
علی اصغر
نقاشیاش را پر کرد از خطهای آبی. خط کوچکی بر لبهای نوزاد کشید. لبخندی زد و گفت: دیگر علی اصغر تشنه نمیماند.
عطیهسادات صالحیان
(مجموعه داستانکهای عاشورایی ده)
بطری آب
امام حسین علیاصغر را از گهواره بیرون آورد. او را روی دست گرفت و گفت : “آیا کسی هست که جرعهای آب دهد؟”
دختربچه وارد تعزیه شد و بطری آب را به امام تعارف کرد.
امیر شادپور
(مجموعه داستانکهای عاشورایی ده)
حرملهی پریشان
حرمله، تیر را در کمان گذاشت و سفیدی گلوی نوزاد را نشانه گرفت. کمان را انداخت و پشت به تعزیه کرد و رفت.
تازه بچهدار شده بود.
کریم عباسپور صالح
(مجموعه داستانهای کوتاه کوتاه، دومین سوگواره عاشورایی ده)
دفتر نقاشی
دفتر نقاشیاش را مقابل صورتم گرفت.
-مامان خیلی کوچیکه، یه شعبهاش به زور جا گرفت، اون دو شعبه دیگه رو کجای گلوش بکشم؟
ادیبه امیری
(مجموعه داستانهای کوتاه کوتاه، دومین سوگواره عاشورایی ده)
برایمان بنویسید با کدام اثر، چشمهایتان بارانی شد….
دیدگاهتان را بنویسید