“نوجوان یا ترنج قالی وطن”، یادداشتی بر فیلم “بچههای مردم”

به قلم سمیه فتحی
«بچهٔ مردم» محمود کریمی درست از نقطهای آغاز میشود که داستان جلال آلاحمد تمام شده؛ همانجا که زنِ داستان بالاخره موفق شد، کودکش را در خیابان رها کند و نفس راحتی بکشد. همانجا که جلال نقطهٔ پایان را کاشته و ما را با زن و کودک داستان تنها گذاشته تا هزار داستان در هزارتوی ذهنمان از سرنوشت کودک پیچ و تاب بخورد، کریمی دوربینش را کاشته و داستانی را روایت کرده از سرنوشت همان کودک که حالا به نوجوانی رسیده و ما او را با نام مصطفی در کنار سه رفیق همسن و سالش در پرورشگاه میبینیم. این یادداشت جهت بررسی عناصری است که میتواند فیلم را برای یک نوجوان، دیدنی کند.
۱:ضرباهنگ: نوجوان بر حسب ذات پرانرژی بودن، گیرایی سریع، میل به سرعت در انجام کارها(که البته همین خصلت اخیر، پاشنه آشیل این سن و سال هم محسوب و به اسم «عجله» رونمایی میشود) و تنوعطلبی، عموماً فیلمی را میپسندد که ضرباهنگ تند و به اصطلاح هیجانی داشته باشد و اتفاقات گوناگون ریز و درشت در کنار هم و با منطق درست جوری چیده شده باشند که او مدام مجبور به کشف معما باشد. به نظر میرسد «بچهٔ مردم» به خاطر فیلمنامه شسته رفته، نداشتن قسمتهای هرز و چینش پرسرعت حوادث و تنوع فضاهایی که شخصیت اصلی فیلم و البته رفقایش بعنوان شخصیتهای فرعی به آن وارد میشوند بتواند پاسخگوی خوبی برای این بخش از روحیه نوجوان باشد. نوجوانهای فیلم هم فضای پرورشگاه را تجربه میکنند، هم خانه مجردی، هم محیطهای شغلی متنوع و هم در حال تجربه اتفاقات مهمی هستند که در بحبوحه انقلاب در حال رخ دادن است؛ از تغییر نظام و تسخیر سفارت امریکا گرفته تا گروه مجاهدین خلق و دوره جنگ.
۲: هویتیابی:محمود کریمی با برجسته کردن نقش مصطفی به عنوان تنها کسی که در پروندهاش نوشته شده: «گمشده» و در توضیحات آمده: مادرش او را در فروشگاهی گم کرده است، فرصت مناسبی را برای نوجوان فراهم میکند تا به واکاوی خود بپردازد و با نوجوان فیلم همراه شود؛ نوجوانی که در جستوجوی گذشته با تحولاتی در زمان حال مواجه میشود و آیندهای را رقم میزند که نتیجه کندوکاوها و جستوجوهای درونی و بیرونی اوست. نوجوان فیلم کریمی، منزوی نیست بلکه تلاشگر است و خستگیناپذیر. روحیهای که ایدهآل دورهٔ نوجوانی است برای یافتن خود واقعی. مصطفی در حین تلاش برای هویت فردی خود، پیوند خوبی با اجتماع و افراد مختلف برقرار میکند تا بتواند گمشدهاش را پیدا کند. کریمی با دست گذاشتن روی غمِ گمشدگیِ مصطفی، قد شخصیت او را بلند میکند و اجازه نمیدهد قد و قوارهٔ غم از شخصیت او بلندتر شود. این نوع مواجهه با غمِ هویتیابی، همان مواجههای است که انزوای عزاداری برای چیزی از دسترفته را به حماسهی تلاش برای دستیافتن بدل میکند.
۳: رفاقت:رفاقت و دوستی، یکی از نقاط پررنگ دوره نوجوانی است که گاه نقش والدین را نیز تحتالشعاع قرار میدهد. میتوان کفت این موضوع در فیلم مذکور، پررنگتر از دنیای واقعی، جلوهگر است چرا که نوجوانان فیلم، در پرورشگاه بزرگ شدهاند و از منظری تمام کس و کار همدیگر هستند اما باز با همه این احوال، مصطفی همچنان به دنبال خانواده و بهصورت خاص پی مادر است و همین تعلق به خانواده، نقطهای است که قابل تامل است.
۴: نشان دادن توانایی خود و استقلال یافتن: آگاهی یافتن نسبت به استعداد خود و مستقل شدن، موضوعی است که در فیلم با پیدا کردن شغل مورد نظر هرکدام از نوجوانان، پررنگ میشود. مصطفی که اهل کلمه و خواندن و نوشتن است، در دفتر روزنامه مشغول به کار میشود و به خاطر اطمینان به استعدادی که در این زمینه دارد به خودش اجازه میدهد تا بر سر حقوق پیشنهادی، چانهزنی کند.
۵: ورود به دنیای بزرگترها: ورود به عرصهای که روی حضورت حساب کنند و کارهای بزرگی را به تو بسپارند همیشه برای این سن و سال جذاب است. گاه همین جذابیت و علاقه به طی کردن سریعتر این مسیر است که نوجوان را در چاله میاندازد. در«بچه مردم» ورود مصطفی به جمعی تاره و جذاب که سرکردهشان قول پیدا کردن مادرش را هم به او میدهد، همان عرصهای است که حس بزرگ شدن را برای نوجوان تداعی میکند. اینجا همان بخشی است که کریمی کمکم دست نوجوان را میگیرد تا با افشا شدن هویت اصلی این جمع که از اعضای حزب توده و مجاهدین خلق هستند، به او نشان دهد به هر قیمتی نمیشود بزرگ شد و قد کشید هرچند لذتبخش باشد. با گیر افتادن رفیق مصطفی در دام این افراد و افشا شدن دروغ سرکرده این گروه مبنی بر پیدا کردن مادر مصطفی، همهی رشتههای تنیده در ذهن نوجوان پنبه میشود تا او حواسش را در مواجهه و تعامل با اجتماع، جمعتر کند.
۶: حضور جنس مخالف و نوع مواجهه با او: درست است که شخصیت اول فیلم، خانوادهای نداشته که قید و بندهایی را برایش ایجاد کنند اما حیای ذاتیای دارد که برخاسته از صفا و فطرت پاک نوجوانی است. دلباختگی به لیلا، دختر همسایه مهین خانم(زن پرستاری که در پرورشگاه مراقبشان بوده) و به تصویر کشیدن چگونگی شکلگیری این محبت که در صحنههای مختلفی خودش را نشان میدهد( اطلاع و تسلط به مفاهیم و کلمات، تلاشگر بودن، محجوب بودن، توقع رفتار مردانه داشتن از مصطفی) یکی از نقاطی است که میتواند نوجوان را در شناخت خود و توقعات جنس مخالف هدایت کند.
۷: وطن و مادر: کریمی در «بچه مردم» خط زندگی مصطفی را موازی با تحولات کشور جوری چیده است که هیچ برههای از زندگی او از وجود زن خالی نباشد. مصطفی گذشتهای دارد که مادری در آن حضور داشته، حال و اکنونی که به خانهی کسی پناه برده که در پرورشگاه برایش مادری میکرده و هنوز هم میکند و آیندهای که در آن خودش را کنار لیلا تصور میکند. لیلا دختری که نویسنده تصمیم گرفته چند سالی از مصطفی بزرگتر باشد باز تداعی مادرانگی و فهم بالاتر داشتن را به مخاطب القا میکند.گویی کارگردان چینش فیلم را طوری تدارک دیده که در روند پیدا کردن هویتی که گمشدهٔ اصلی مصطفاست، مادر و وطن در کنار هم موجب ارتقای شخصیت اصلی شوند تا ترکیب «مامِ میهن» بطور درخشانی در انتهای فیلم کنار یکدیگر بنشیند و ایستادن برای دفاع از وطن را ایستادن برای آسایش خانواده که ریشه اصلیاش زن و مادر است، معنا کند. این تعریف کریمی از رشد نوجوان در انتهای فیلم که خودش را موثر در سرنوشت وطن میداند، تعریفی است که به نوجوان امروز، اجازه بزرگ اندیشیدن میدهد و نقش موثر او را در آیندهی کشور پررنگ میکند؛ همان هویتی درخشانی که با ایرانی بودن، رنگ میگیرد.به نظر میرسد کریمی با شناخت خوبی که از نوجوان داشته، توانسته است با دست گذاشتن روی ویژگیهای منحصر به فرد او و پررنگ کردن آنها، طرح رفاقتی را در فیلم بریزد که او را به این باور برساند: رضایت داشتن از خود، نقطهای است که جز با تلاش به دست نمیآید.
دیدگاهتان را بنویسید