نقد داستان کوتاه «پتوی پاییزی»
داستان کوتاه «پتوی پاییزی»
سیده اعظم الشریعه موسوی
برگهای زرد پاییزی روی زمین ریخته شده است. پیشی دامنی میخواهد یک پتو بدوزد.
تکه پارچهای از دامنش مانده است.
آن را برمیدارد.
پارچه خیلی کم است.
پیشی دامنی فکری میکند.
میرود تا از دوستش جوجهتیغی پارچه بگیرد.
سلام دوست من. میخواهم پتو بدوزم. پارچه داری؟
جوجهتیغی سری تکان میدهد: ببخشید، پارچه ندارم. اما سوزن دارم. برای دوختن پتو سوزن لازم است. بیا برویم پیش دوستمان گوسفند. شاید او پارچه داشته باشد.
حالا یک پیشی، یک جوجهتیغی میخواهند پتو بدوزند.
سلام دوست من. میخواهیم پتو بدوزیم. پارچه داری؟
گوسفند فکری میکند: ببخشید پارچه ندارم. اما نخ دارم. اگر بخواهیم پتو بدوزیم نخ لازم داریم. برای پارچه میتوانیم برویم پیش دوستمان خرچنگ.
یک پیشی، یک جوجهتیغی، یک گوسفند میخواهند پتو بدوزند.
سلام دوست من. میخواهیم پتو بدوزیم. پارچه داری؟
خرچنگ قچ قچ قچ دستهایش را بهم میزند: ببخشید، پارچه ندارم؛ اما قیچی دارم. اگر بخواهیم پتو بدوزیم حتماً قیچی لازم داریم. شاید دوستمان خرس پارچه داشته باشد.
یک پیشی، یک جوجهتیغی، یک گوسفند، یک خرچنگ میخواهند پتو بدوزند.
سلام دوست من. میخواهیم پتو بدوزیم. پارچه داری؟
خرس آخرین قطره عسل را ههم میلیسد: ببخشید، پارچه ندارم. اما انگشتانه دارم. اگر بخواهیم پتو بدوزیم حتماً انگشتانه لازم است. شاید دوستمان خرگوشِ سرآشپز پارچه داشته باشد.
یک پیشی، یک جوجهتیغی، یک گوسفند، یک خرچنگ، یک خرس میخواهند پتو بدوزند.
سلام دوست من. میخواهیم پتو بدوزیم. پارچه داری؟
خرگوش ملاقه را در جیب پیشبندش میگذارد و لبخند زنان میگوید: بله، اتفاقاً یکتکه از پارچه پیشبندم باقیمانده الان میآورم. اما دوتکه پارچه خیلی کم است. برویم پیش دوستمان زرافه شاید پارچه بیشتری داشته باشد.
یک پیشی، یک جوجهتیغی، یک گوسفند، یک خرچنگ، یک خرس، یک خرگوش میخواهند پتو بدوزند.
سلام دوست من. میخواهیم پتو بدوزیم. پارچه داری؟
زرافه دستهایش را با روپوش باغبانیاش تمیز میکند: بله یکتکه دارم. ولی سهتکه پارچه کم است. شاید دوستمان سنجاب هم پارچه داشته باشد.
یک پیشی، یک جوجهتیغی، یک گوسفند، یک خرچنگ، یک خرس، یک خرگوش، یک زرافه میخواهند پتو بدوزند.
سلام دوست من. میخواهیم پتو بدوزیم. پارچه داری؟
سنجاب گردو را در کیسه میاندازد و میرود یکتکه پارچه میآورد: این پارچه از کیسهی گردوهایم مانده است.
یک پیشی، یک جوجهتیغی، یک گوسفند، یک خرچنگ، یک خرس، یک خرگوش، یک زرافه، یک سنجاب میخواهند پتو بدوزند.
حالا دیگر چهار تکه پارچه، یک قیچی، یک نخ، یک سوزن و یک انگشتانه دارند.
آنها دستبهکار میشوند. پیشی، زرافه، خرگوش و سنجاب پارچهها را کنار هم میگذارند.
گوسفند سوزن را نخ میکند. جوجهتیغی انگشتانه روی انگشتش میگذارد. سوزن را از گوسفند میگیرد. شروع به دوختن میکند.
پتو دوخته میشود.
چه پتوی زیبا و قشنگی. باد پاییزی میوزد.
یک پیشی، یک جوجهتیغی، یک گوسفند، یک خرچنگ، یک خرس، یک خرگوش، یک زرافه، یک سنجاب کنار درخت گردو دراز میکشند.
پتویی را که دوختهاند رویشان میکشند و میخوابند.
نقد داستان «پتوی پاییزی»
به قلم خانم سنا ثقفی
پتوی پاییزی داستانی است با ضرب آهنگ تکرار شونده برای مخاطب پیش از دبستان. داستان ماجرای گربه ای است که میخواهد پتو بدوزد اما پارچه ندارد. پس راه می افتد تا از دوستانش پارچه بگیرد و به مرور با کمک حیوانات دیگر ابزارها و پارچه مورد نیاز را مهیا می کند و پتو آماده می شود. در نهایت همگی در یک عصر پاییزی، در سایه درخت پتو را رویشان می کشند و می خوابند.
ایده کلی داستان و نوع طراحی پیرنگ مانند متل ها و اشعاری مزین به تکرار مانند «گندمو کی می خوره؟» و یا «دویدم و دویدم» است. کودکانه و با مضمون همکاری و هم افزایی و از این منظر داستان قابل توجه است. اما چند اشکال عمده داستان را به ضعف کشانده است. نخست؛ در زبان داستان اثری از شیطنت و چابکی واژه ها و عبارات کودکانه نیست. نویسنده در ساحت یک مربی جدی واژه ها را بدون خلاقیت و نشاط کنار هم قرارداده که از شیرینی و پویایی داستان به طور چشم گیری کاسته است. در داستان هایی چنین، عبارت تکرارشونده نقشی کلیدی دارند و باید از غنا و جذابیت لازم برخوردار باشند در حالیکه دو عبارتی که در این داستان مکرر به گوش می رسد خشک و ساده اند و از زبان کودک فاصله دارند. سطح انتخاب واژگان نیز در این داستان نوسان دارد. پیشی نام یکی از شخصیت هاست و آنجا که ببعی می تواند نام شخصیت دیگر باشد، گوسفند انتخاب می شود و همین یکدستی و انسجام زبان را خدشه دار می کند. این عدم یکدستی و نوسان در خط داستانی و انتخاب المان ها و رفتار شخصیت ها هم به چشم می خورد. گربه از یکی از حیوانات، عوض پارچه انگشتانه می گیرد. باید پرسید که چند درصد از بزرگسالان با انگشتانه آشنایی دارند؟، چه رسد به کودکان! عناصر مورد استفاده در داستان ها باید برخاسته از بستر زندگی و محیط های مانوس کودکان باشد. همچنین سن شخصیت ها در روند داستان قابل حدس نیست. بعضی کنش ها شخصیت ها را به کودک نزدیک می کند و بعضی دیگر تصویری بزرگسالانه از آنها پیش چشم می آورد.
و مورد سوم طرح و ساختار داستان است. پیشی دامنی –که دلیل نام گذاری اش مثل بسیاری از جزئیات دیگر از جمله آشپز بودن خرگوش مشخص نیست- میخواهد پتو بدوزد و راه می افتد. و همه حیوانات بدون هیچ دلیلی همراهش می شوند. بنابراین علت اصلی شروع این داستان مشخص نیست و به همین دلیل واکنش شخصیت های بعدی اغراق شده و تصنعی به نظر می رسد. نکته دیگر اینکه داستان موجود به دو پاره تقسیم شده است. پاره نخست مواجهه با شخصیت هایی که پارچه ندارند و ابزار به گربه می دهند و پاره دوم شخصیت هایی که پارچه دارند اما کم دارند. این دوگانگی و دوپارگی داستان ضعف مهمی در روند داستان به حساب می آید که به انسجام داستان ضربه زده و ردپای نویسنده را برای به سرانجام رساندن پتوی گربه پیش چشم می آورد. آن هم پتویی که با همین چند تکه پارچه چنان بزرگ می شود و کش می آید که در پایان داستان همه حیوانات و شخصیت های داستان زیر آن آرام می خوابند. چگونه؟ این را باید از نویسنده داستان پرسید.
در پایان، هرچند ایده کلی داستان و ساختار انتخابی خوب است اما داستان از ضعف روند منطقی و غنای زبانی رنج می برد.
با آرزوی رشد، پیشرفت و توفیق.
دیدگاهتان را بنویسید