کتاب «هِلو برادِر» روایت زنان و مردانی است که در مهد تمدن و آزادی راه آزادگی را انتخاب می‌کنند. کودکانی مظلوم، که هیچ سازمان حقوق بشری نگران آنها نیست. زنانی که در بازارِ داغ -عرضه کن تا توجه بگیری- پوشیدگی را انتخاب می‌کنند. مردان مسلمانی که نه رنگ پوست، نه موقعیت جغرافیایی، آنها را از عاشق اولیا خدا بودن دور نکرده است.
در روایت‌های این کتاب متوجه می‌شوی که در عصر تکنولوژی و تمدن هنوز هم عصر جاهلیت است. در دنیای سرمایه‌داری می‌توانی مسلمان باشی اما تا جایی که نمود خارجی نداشته باشد. با نماز جماعت خواندن و انجام مراسم مذهبی محکوم می‌شوی به جادوگری، همان تهمتی که به حضرت رسول ص زدند.
در «آخرین نگاه»، دست‌های نامرئی که نگاه و قلب‌هایمان به دین و مُبلغ دین را بدبین کرده به وضوح می‌بینیم.
«انگشتم را به ستون ورودی می‌زنم و فاتحه می‌خوانم. برای من اینجا قبر برادر بی مزارم است.»

«درختان زیتون منتظرند» تا شاخه‌های قطع شده‌ دوباره جوانه بزند. جوانه‌ای از جنس مسلمان شدن دختر کومونیست و نفوذ جوانان غیور حزب‌الله به زندان اسرائیل.
«آنتوان به وعده اش عمل کرد و شرایط برایم بیش از پیش سخت شد. مسئله برایش حیثیتی شده بود و همه از دختری مسیحی کمونیست صحبت می‌کردند که در زندان، مسلمان شده و این یعنی اسرائیل در کارش نه تنها شکست خورده، بلکه قدرت حزب الله در نفوذ به زندان‌ها را نشان می‌داد و این برایشان یک شکست بود.»

«مدیونیم» به نعمت امنیت که با جان‌های خود برای ما فراهم کرده اند. در آخر کتاب گوشه‌ی کوچکی از جوانمردی را روایت می‌کند. روایت جاج قاسم سلیمانی، بزرگ مردی که نه ایران بلکه دنیای اسلام مدیون ایشان هستند.

کتاب هِلو برادر مجموعه داستانی در حوزه‌ی مقاومت است. در سال ۱۳۹۹ در ۱۳۶ صفحه، توسط دفتر نشر معارف منتشر شده است. نُه بانوی نویسنده روایت‌گر چهارده داستان در این کتاب هستند.

تهیه و تنظیم: زهرا سمیعی