معرفی کتاب «مادر ایران»
“مادر ایران” نوشتهی نورالهدی ماهپری، تنها یک کتاب تاریخ شفاهی با موضوع مادران شهدا نیست؛ هر چند که هست.
این کتاب روایتی داستانی از زندگی پرفراز و نشیب یک زن مستقل است. زنی که از کودکی در محیط با صفای روستا پرورش یافته و بالنده میشود. آنقدر که مثل کوه در برابر مشکلات و دشمنان چپ و راست، میایستد و سر خم نمیکند.
عصمت احمدیان، مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل فرجوانی، از جمله بانوان فعال در ستاد پشتیبانی دفاع مقدس اهواز است که پس از جنگ، به صورت جدی وارد فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی میشود، بهطوری که او امروز یکی از بانوان تأثیرگذار و الگو در اهواز است.
وی در هفتادوسه سالگی، همچنان علاوهبر امور خیریه، با پیگیریهای فراوان به دنبال کارآفرینی و ایجاد شغل برای مردم است.
نویسنده با قلمیشیوا، سیر زمانی زندگی وی را در پنج فصل، کودکی، ازدواج، شروع جنگ، شروع فعالیت های کارآفرینی بعد از جنگ تا اکنون به شکلی جذاب و پر ماجرا روایت میکند.
بانویی که ثانیهثانیه زندگیاش مملو از تلاش و امید است. حتی در سخت ترین لحظات از دست دادن و مفقود شدن پسران شهیدش، جراحت سخت دختر جوانش، بیماری همسرش و … ، اشکهایش را با پشت دست پاک میکند و ذرهای از تلاش باز نمیایستد. عشق به خانواده و همسر و فرزند، در لابهلای کلمات کتاب موج میزند.
اطلاعات دقیق و اصطلاحات ریز و بومی ذکر شده در کتاب، نشان از پژوهش کامل و حرفهای محققان این پروژه و تاکید نویسنده بر ذکر آنها بهعنوان امانات ارزشمند زبانی راوی دارد که کار را غنیتر ارائه داده است.
این کتاب در ۳۱۷ صفحه توسط انتشارات راهیار، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب، چاپ و منتشر شده است.
بخشی از کتاب:
_اشرف سرِ پشهبند رو بگیر ببریم حیاط.
بابا گوشهای از حیاط را کمی بالاتر آوده بود و رویش را کاهگل کرده بود. به این سکوی کاهگلی “تختی” میگفتیم. باجی پروین داشت تختی را آبوجارو میکرد.
ننه چادرشبی را که خودش بافته بود باز کرد و پشهبند را آورد. بوی کاهگل نمخورده در حیاط پیچید. نگاهی به دستهای سیاه و زخمیام کردم و نگاهی به گردوها. شصت تا درخت گردو داشتیم. بابا به کمک کارگرها کوهی از گردو وسط حیاط جمع کرده بود. باید رویشان پارچه میکشیدیم. گرم که میشدند، پوست سبزشان راحتتر جدا میشد.
من از صبح وردست بابا بودم.
(تهیه و تنظیم: فاطمه شایان پویا)
دیدگاهتان را بنویسید