معرفی کتاب «سفرنامه الی»
فائضه غفارحدادی را میتوان در زمره نویسندگان سفرنامهنویس قرار داد. اگرچه اغلب کارهای او در حوزه ادبیات دفاع مقدس است؛ اما در میان ده عنوان کتابی که از او منتشر شده، سه عنوان سفرنامه مشاهده میشود: «دهکده خاک بر سر»، «سر بر خاک دهکده» و آخرین اثر او «سفرنامه الی» که سفر او به کشورهای لبنان و سوریه است و توسط نشر شهید کاظمی به بازار عرضه شده است.
حدادی در این سفر ۶ روزه(۳ تا ۱۰ شهریور) با یک خانوادهی اهل غزه به گفتوگو میپردازد. خانوادهای که بهخاطر شرایط بحرانی غزه نتوانستند آنجا بمانند و هر کدام از فرزندانشان در گوشهای از دنیا مشغول به تحصیلاند. خانوادهای که به جای رفتن به شهر و دیار خود، باید در یکی از شهرهای دنیا قرار ملاقات بگذارند. اعضای خانواده فقط در فصل تابستان میتوانند دور هم جمع شوند.
لبنان مقصد سالی بود که غفار حدادی را ترغیب کرد که فرصت مصاحبت و همنشینی با آنها را غنیمت بشمارد و بیش از پیش با این خانواده هشت نفره آشنا شود. چه جایی بهتر از لبنان؛ هممرز با فلسطین و جغرافیایی که نزدیک به فلسطین است و هم از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هم با فلسطین قرابت دارد.
نویسنده در این سفرنامه ما را با شهرها و روستاها و جادههای مختلف لبنان آشنا میکند. با میوهها و سبزیجات، اعتقادات لبنانیها، با حزبالله لبنان، رهبران، شهدایش و مبارزانش، با عثمانیها. از جنگ تموز میگوید که هر چه اسرائیل زور زد نتوانست پرچمش را در ورزشگاه «بنت الجبیل» برساند. اصرار آنها هم به این خاطر بود که سید حسن نصرالله آن جمله تاریخی: «اسرائیل از خانه عنکبوت سستتر است» را در آن ورزشگاه گفته بود. در نهایت آنها به برافراشتن پرچمشان روی سقف یک خانه خالی در یک کیلومتری ورزشگاه بسنده کردند، که آن هم بلافاصله با شلیک توپ حزبالله خراب میشود.
با اینکه کتاب ۲۸۸صفحه دارد؛ اما کوتاه بودن روایتها و عدم پیچیدگی در نثر، کتاب را برای خواننده خوشخوان جلوه میدهد. اگر مخاطب آثار حدادی باشید، قطعا اگر بخواهید نمونهای از ویژگیهای آثار او را نام ببرید به این دو نکته اشاره خواهید کرد: توصیفهای تازه و سرحال و طنز لابهلای جملات. این دو مثل آبیاری قطرهای مرکبات باغهای شمال که آرامآرام به جان گیاه رسوخ میکند، همین کار را برای خواننده کتاب انجام میدهند.
موقعیتی پیش میآید و او سفری یکروزه به سوریه را هم تجربه میکند. یونسنامی واسطه میشود و مکانهای مهم شهرهای دمشق را به او و دو همسفرش( پدر و دوستش) نشان میدهد.
در بخشی از کتاب آمده است: رانندگی ابویاسر مثل شخصیتش بیپرواست. چهطور انتظار دارم کسی که تمام عمرش را یک لحظه آرام نگرفته، آرام رانندگی کند. سلطان اختفاهای طولانی و هدف ترورهای نافرجام، معلم محبوب دبیرستانهای غزه که برای اردوهایش سر و دستها شکسته میشده و بابای مهربان جنگزدهها که مؤسسه خیریهاش وام تجهیز مسکن میداده و بچههای زخمی توی بیمارستانها را خوشحال میکرده، دارد توی جادههای پیچ در پیچی که محدودیت سرعت ندارد میتازد و عجیب اینکه اسرا آرام خوابیده، مثل همه زندگیش که هر وقت بعد از تنهاییها و سختیها به ابویاسر رسیده، آرامش گرفته و دلش گرم شده.
بهقلم: رضا شعبانی
دیدگاهتان را بنویسید