معرفی کتاب «بیخلوتی»
“بي خلوتی” را خواندم و در لذت نثر روان و خوشخوانش غرق شدم. مجموعه داستانی سرشار از تصویر و احساس. پیرنگها جذاب و خواندنی و راویهایی که اکثرا زن هستند و نگاه ظریف و دوست داشتنی زنانه را در فضای داستانها جاری میکنند و توصیفات خیالانگیزی که به غبطهام میانداخت که کاش این عبارات زاییده ذهن من بود.
در “خواهر نداشته من” رنج تحقیر دختر بزرگسالی را میچشیم که پس از سالها زحمت در خانه رفیق عزیزش، از او به عنوان کارگر یاد میشود.
در “این دردهای خاکستری” درد بیتوجهی زنی پرتلاش و سازگار را احساس میکنیم که در سایه کملطفیهای همسرش، قید بیرون آوردن تودهای خطرناک از بدنش را میزند.
“دالان” ما را به دالان خیالات عاشقانه دختر لنگی میبرد که در کودکی به وعدههای مهربانی پسرک همسایه برای بهبود پایش دل سپرده است. سالها گذشته، محبوبش یک پزشک حاذق شده و او فقط میتواند به یک نه بزرگ ته فال قهوه دلخوش کند.
“دوشنبههای بارانی من” ما را به تماشای زن بیوهای بر مزار همسر شهیدش میبرد که تنها با خیال جان بخش خاطرات همسرش دلخوش است و در انتهای داستان آنقدر فرتوت شده است که خبرنگاری در آنجا او را مادر شهید میخواند.
“پالتوی گشاد مادرم را میپوشم” ما را با روزهای کسالت بار زن خانهدار میانسالی همراه میکند که از فرط روزمرگی و دیده نشدن به یاد شباهت احوالش با مادر مرحومش میافتد. به یک آژانس هواپیمایی میرود و بدون در نظر داشتن مقصد خاصی میپرسد: ” سه شنبه برای کدام شهرها پرواز دارید؟” و راهی میشود به امید یافتن دوباره خویش.
“من و شکرالله حسینی و بانو” اوج تنهایی جوانکی پرورشگاهی را ترسیم میکند که در زلزلهای که در قبرستان شهر رخ داده به دنبال استخوانهای پوسیده والدینش میگردد.
“آخر والس” روایت حیرت دختری است که تصادفی همکلاسی پویا و نمونه سالهای دانشجوییش را میبیند که به گمان میکرده او تمام این سالها برای تحصیل و کار در خارج از کشور بوده و حالا یک جانباز تخریبچی بدون انگشت را میبیند در کسوت استادی.
در “همسایهام دریاست” واگویههای کودکی کویرنشین را میشنویم که همیشه حسرت دیدن دریا را در سر میپروراند و مادر ناتوان از برآورده کردن آرزوی پسرکش و حالا او شهید گمنامی است غنوده در خاک ساحل و دلنگران مادری که سالهاست نقش ماهی میزند بر تار و پود قالیها.
و داستانهایی دیگر که هر کدام به گونهای عاطفه و احساس خواننده را برمیانگیزند.
تبریک به سرکار خانم مریم ساحلی و سپاس از انتشارات عزیز نیستان.
(به قلم مولود توکلی)
دیدگاهتان را بنویسید