معرفی کتاب «ای کاش گل سرخ نبود»
داستان تاریخی را عموماً به دو دسته میتوان تقسیم کرد. یک دسته آنهایی هستند که وقایع یا شخصیتهای اصلیشان بخشی از تاریخ و واقعیاند، یعنی در متن داستان هستند و نویسنده در حاشیه به شخصیتها یا اتفاقات فرعی که میتوانند برآمده از ذهن و خیال او باشند، پرداخته است.
دسته دوم داستانهایی هستند که شخصیتها و وقایع در آن ساخته و پرداختۀ تخیل نویسندهاند و واقعیت تاریخ و گاه شخصیتهای آن در حاشیه داستان قرار دارند. در واقع در این نوع، نویسنده به خلق قصهای دست زده که در اصل وجود نداشته است، اما آن را در یک بستر تاریخی واقعی روایت میکند.
«ای کاش گلسرخ نبود» نوشته منیژه آرمین داستانی است که در دسته دوم جای میگیرد. نویسنده که از هنرمندان پیشکسوت ایرانی محسوب میشود و علاوهبر ادبیات، در مجسمهسازی و هنرهای تجسمی نیز خالق آثاری است، تاکنون چندین رمان و داستان به چاپ رسانده است.
این کتاب داستانی واقعگرایانه و اجتماعی دارد که حول محور زندگی زنی به نام گللر(گلها) شکل گرفته است. نویسنده در یک بازه زمانی چند ساله که تقریباً از ابتدای قرن گذشته و به قدرت رسیدن رضاخان شروع و تقریبا در دو دهه بعد از انقلاب با مرگ زن تمام میشود، آن را روایت کرده است.
در ابتدای داستان با ورود به فضای یک خانه سالمندان و حضور یک خانم نویسنده کمکم شخصیت اصلی به خواننده معرفی میشود. او که دختر یک خانوادۀ مذهبی سرشناس ساکن مشهد است با ازدواجی که مورد تأیید پدر نیست، مسیر زندگیاش تغییر میکند. گللر تحت تأثیر افکار و عقاید همسرش، سبک زندگیاش تغییر میکند و در مسیری تازه قرار میگیرد. در رفت و برگشتهای زمانی و یادآوری خاطرات ما با وقایعی همچون کشف حجاب، حزب توده، ورود به عالم شعر و موسیقی و تئاتر، واقع گوهرشاد، کودتای بیست و هشت مرداد و… و تأثیر آنها در زندگی مردم عادی و از جملۀ آنها خانوادۀ گللر مواجه میشویم.
از آنجا که داستان تاریخی داستانی است که وقایع آن در گذشتهای دور یا نزدیک نسبت به زمان نگارش، اتفاق افتاده است؛ نویسنده نیاز دارد برای روایت داستانی که شخصیتهایش در زمانهای دورتر درگیر اتفاقات میشوند، درخصوص ویژگیهای دوران مورد نظر اشراف قابل قبولی داشته باشد. از جملۀ اینها میتوان به اطلاعات فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی و بسیاری جزییات دیگر اشاره کرد که برای چینش عناصر و باورپذیر کردن داستان مورد نیاز است.
اما برای نوشتن از گذشته نزدیک، نویسنده علاوهبر روش جمعآوری اطلاعات، گاه میتواند از تجربیات و دیدهها و شنیدههای خود یا دیگران استفاده کند. به نظر میرسد که منیژه آرمین برای نوشتن این کتاب از تجربۀ زیسته خود یا اطرافیان بهرهمند بوده است. آشنایی با مناطق قدیمی تهران و توصیف و ترسیم مکانها، آشنایی با جزییات زیست زنانه در دهههای سی و چهل، خوراک و پوشاک، مناسبات و مراسم و خردهفرهنگهای قومیتها و… همگی در بخشهای مختلف کتاب خود را به وضوح نشان میدهند.
داستان ریتم یا ضرباهنگ تندی دارد؛ با شخصیتهای متعددی که وارد میشوند و هرکدام نقشی در پیشبرد قصه ایفا میکنند. علاوهبر شخصیت اصلی، زنهای دیگر هم حضور پررنگی در اتفاقات داستان دارند که هرکدام را میتوان نماینده قشری از زنان جامعه به حساب آورد؛ مانند گلرخ خواهر کوچکتر که بهعنوان یک زن سنتی هیچکجا دست یاری و همراهیاش را از او دریغ نمیکند.
نویسنده برای بیان فراز و فرودهای زندگی زن ایرانی بستری تاریخی را انتخاب کرده است. شخصیت اصلی و دیگر زنان قصه متاثر از اتفاقات اجتماعی و سیاسی زندگیشان دچار تلاطم میشود.گللر بیش از هرچیز نماد یک زن و مادر ایرانی است؛ چه آنجا که برخلاف میلش و برای رضای خاطر شوهرش با او همراه میشود، چه آنجا که تن به هر سختی و رنجی میدهد تا زندگی و بچههایش را به سر و سامان برساند و چه آنجایی که روی تخت خانه سالمندان مرگ را انتظار میکشد و هنوز با خاطراتش دلخوش است.
داستان خوشخوان و روان پیش میرود تا فصل آخر که خانم نویسنده همانطور که بیدلیل آمده بود، بیدلیل برود و مانند فصل اول با فضاهایی شبیه داستانهای سبک رئالیسم جادویی با خیالات گللر خواننده را کمی گیج کند تا به پایان برسد.
این کتاب را از دهه هفتاد نشرهای مختلفی چاپ کردهاند ولی انتشارات سوره مهر آن را در سال ۱۳۹۰ منتشر کرده که تاکنون به چاپهای متعدد رسیده است.
بهقلم: پونه فضائلی
دیدگاهتان را بنویسید