“قهرمان هور از قاب دوربین شماره ۲!”، یادداشتی بر فیلم “اسفند”

به قلم فاطمه شایانپویا
انگار نشسته باشی و یکبار دیگر فیلم اشک هور امسال جشنواره را تماشا کنی؛ اما اینبار از پشت لنز دوربین شماره ۲ مثلا. قهرمان هور، در هر دو داستان، یکی است. شهید علی هاشمی. که اینبار در فیلم اسفند، ما از پس گریمهای به مراتب حرفهایتر، اکت های به مراتب قویتر، ریتم و تمپوی به مراتب بالاتر و نماهایی به مراتب بازتر و غرورانگیزتر، دو ساعت تمام چسبیدهایم به صندلیهایمان و شرح قهرمانیهای او را در فرایند شناسایی و اطلاعات عملیات جنگ خیبر تماشا میکنیم. شاید یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم، تعلیق های درست و حساب شده آن در فیلمنامه و حتی در زبان بدن بازیگران آن است. نشانه گذاریهایی که فیلم از آنها بهره میجوید و کاشت و برداشتها و رفت و برگشت هاییکه مخاطب را از خمودگی روال خطی، میرهاند. رنگهای بکار رفته در فیلم، حتی در تاریکترین صحنه ها هم روشن و امیدوارکننده است. شخصیت پردازی نسبتا قوی، هوش و ذکاوت و امیدواری علی هاشمی در همراه سازی ظرفیتهای کاملا متفاوت مردمی و تاکتیکی از عرب و عجم گرفته تا راننده و جاعل و…، و آشنایی زداییهایی که ناخودآگاه لبخند حیرت بر لبها میشانند، مخاطب را شگفتزده با خود همراه میکند. به شکلی که هر لحظه انتظار غافلگیری جدیدی را در دل دارد. نکته قابل تامل فیلم، لزوم تعادل بین نگفتن و نشاندادن است! دیالوگ و حتی مونولوگ در فیلم، چگالی کمی دارد و به پیشروندگی داستان، کمک شایانی نمیکند اما همین موضوع، وزنه بار معمایی فیلم را در حدس و گمان زدن و تعلیق، بالا میبرد. به نظر میاید بهتر بود این حدس و گمان ها در میان دیالوگ ها، شفاف تر بیان میشد تا مخاطب را از رهاشدگی در سردرگمی ها در سکوت، برهاند. در این فیلم هم پلانهای بسیاری از خانه و زندگی بسیار ساده اما صمیمی شهید هاشمی و خانواده پر جمعیت او و خصوصا ارتباط او با مادرش (ننه علی) را شاهد هستیم. که حتی باوجود شخصیت های کاملا متفاوت با فیلم اشک هور، ذره ای از تاثیرگذاری آن بر ذهن مخاطب، کاسته نمیشود.قویترین دیالوگهای فیلم شاید همین دیالوگهای صمیمی اما عمیق شهید، با مادرش باشد.سکانس آغازین فیلم با شوک صحنه ی بستهای از بازجویی شهید شروع میشود و پایان بندی آن، بسط خوبی همراه با فتح خیبر است و تابلوی صدام که از دیوار خانهای پایین میاید و شهید، عکس کوچک امام را از جیب لباس سربازی خود بر روی قلبش، بیرون میاورد و بر سینه همان دیوار نصب میکند و دست بر آن میکشد. و شاید با همان دستی که انگشتری یادگار امام را بر آن دارد…
دیدگاهتان را بنویسید