«قشنگخانم» نقدی بر کتاب ترلان اثر فریبا وفی
«قشنگ خانم»
نقدی بر رمان ترلان فریبا وفی
به قلم آزاده جهاناحمدی
رمان ترلان دومین اثر فریبا وفی داستاننویس معاصر است که در سالهای دهه هشتاد نوشته شده است. او از جمله زنان نویسندهای است که برداشتی متاثر از دنیای روشنفکری نسبت به نگاه زنانه در ادبیات معاصر فارسی داشته است. فریبا وفی در بهمن ماه سال ۱۳۴۲ در تبریز متولد شد و داستاننویسی را از سالهای آغاز جوانی شروع کرد. اولین داستان جدی فریبا وفی در سال ۱۳۶۷ در مجلهی آدینه چاپ شد و هشت سال بعد اولین مجموعه داستانش به چاپ رسید. این رمان در سال ۲۰۱۷ پس از ترجمه به زبان آلمانی جایزه لیتپروم “LITPROM” را از آن خود کرد.
تک داستانهای فریباوفی به زبانهای روسی، ژاپنی، عربی، سوئدی، ترکی و … و رمانهایش به زبان انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی و نروژی و … ترجمه شدهاند. فریبا وفی همچنین دیوان پروین اعتصامی را به نثر ساده برای نوجوانان بازنویسی کرده است. نخستین رمان او «پرنده من» که در سال ۱۳۸۱ منتشر شد، مورد استقبال منتقدان قرار گرفت و جوایزی فراوان از جمله جایزهی ادبى یلدا را به خود اختصاص داد. «رویای تبت»، «رازی در کوچهها» و «ماه کامل میشود» و دو مجموعه داستان «در عمق صحنه» و «حتی وقتی میخندیم» و … از دیگر آثارش هستند.
گفتنی است درونمایهی آثار او را مسائلی مانند بحران هویت، وضعیت زنان در جامعهی مرد محور، فقر اقتصادی و فرهنگی و … تشکیل میدهند. کتابهای وفی روایتگر احساسات و عواطف و افکار، ناکامیها، شادیها و لذات، دلتنگیها و افسردگیهای زنان در پارادایم روشنفکری است.
رمان ترلان به زبان آلمانی برگردانده شد و وفی به خاطر نوشتن این رمان برندهی عنوان بهترین نویسندهی سال ۲۰۱۷ مؤسسه آلمانی لیتپروم “LITPROM” شد. انجمن لیتپروم آلمان اعلام کرده که جایزه لیبراتور امسال را با توجه به رای خوانندگان کتاب به خاطر رمان ترلان تقدیم خانم وفی میکند.
این انجمن که از سوی نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت پشتیبانی میشود، در سال ۲۰۱۶ از اعضا و علاقمندان خود خواست بهترین کتابی را که خواندهاند به این انجمن معرفی کنند. تعداد کسانی که در این سال به این رمان رای دادند، نسبت به سایر نویسندگان بیشتر بوده است.
لیتپروم “LITPROM” موسسهای غیردولتی است که با همکاری مسئولان نمایشگاه کتاب فرانکفورت و البته حمایت مالی دولت آلمان فعالیت میکند و هر ساله بهترین آثار منتشر شده در آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین را برای ترجمه به زبان آلمانی برمیگزیند و تلاش میکند مخاطبان آلمانی زبان را با آن اثر خاص آشنا کند.
وفی، استادان تأثیرگذار بر کارش را احمد پوری، رحیم رئیسنیا، زندهیاد واعظ، غلامحسین فرنود، کاظم فیروزمند میداند. او برای داستانهایش راوی اول شخص (مستقیم یا غیرمستقیم) یا زاویهی دید دانای کل محدود را برگزیده است.
وفی به زبانی ساده و سر راست مینویسد. اولین ویژگی نثر او ایجاز است. در داستانهای وفی رد پای سبک نوشتاری زویا پیرزاد نویسنده و داستاننویس معاصر به چشم میآید.
شخصیتهای اصلی رمان ترلان دو دختر به نامهای ترلان و رعنا هستند، دو دوست صمیمی و هممدرسهای که تصمیم میگیرند پس از گذران یک دورهی سخت آموزشی وارد نیروی نظامی شوند.
ترلان رمانی کوتاه درباره دختری بلندقامت و درونگرا است که در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب 57 تصمیم میگیرد پلیس- یا به تعبیر خانوادهاش پاسبان- شود.
داستان ترلان حکایت دگرگونی و شدن است. فضای فرهنگ و جامعهٔ زندگی ترلان اگرچه مردانه است لیکن همه روزنهها هم به روی او بسته نیستند. شخصیت اصلی کتاب – ترلان – و دوستش رعنا، مانند دیگر اعضای جامعه در چارچوب ساختارهای کلان جامعه دچار محدودیت و محصوریت هستند؛ اما جامعه ایران سال 57 نیز در حال شدن و دگرگونی است و البته مایه امید و تحرک.
ترلان در حال برخاستن از جایگاه سنتی خانوادگی است. نیمخیز است و انسان مردد در تصمیمگیری برای به پاخاستن یا نشستن و تماشاگری محض؛ یعنی تردید در توانا بودن برای به دست آوردن جایگاهی مانند مردان یا ادامه دادن کارکردهای سوژهگی زنانه، آن طور که خانواده و جامعه به او و دیگر زنان هم قشرش آموختهاند.
آنگاه که بر میخیزد هم زیرِ نشستن آسوده خاطری است. میخواهد مبارز شود و در کسوت نویسندگی مبارزه کند. اصل هستی هم برایش مسئله است. اینها را روی صفحه شطرنج زندگیاش چیده تا بیدقی براند، اما عرصه شطرنج رندان مجال شاه شدن زود هنگام به او نمیدهد؛ در نتیجه بیشتر از آنکه در تصمیمگیری به یقین برسد، ناخودآگاهاش امر بـه نشستن و انفعالش میکند، یعنی تمایل به نشستن در او غالب است. دختری خواهان تغییر اما ترسو و خالی از جسارت، گویی ناخودآگاهش بر نداشتن خصلتهای مردانه تأکید میکند. ترلان دختری شهرنشین است که به واسطه برادر – برادری که قالب زندگی سنتی را شکسته و تفکری الزاماً نـه ماتریالیستی، بلکه غیر دینی دارد – و محیط پیرامونش، سودای نویسندگی دارد؛ سودایی که در جامعه و تاریخ ملیاش مختص مردها تعریف شده است.
صحنۀ داستان در سال ۱۳۵۷ه.ش در جامعه انقلابی ایران برای تعدادی از دختران جوان جویای شغل در یک پادگان نظامی طراحی شده است. وضعیت انقلابی حاکم بر کشور، آنومیک[1] شدن ساختار کلان کشور را به دختران جوان نیز تحمیل کرده است. دختران در پی هویت راهی پادگان شدهاند. سنت، دست کم این کارکرد مثبت را برایشان داشته که از سیال بودن فراغتبالی برایشان فراهم آورد، خاطری آرام و دم دستی و رخوت آور.
آنومیک شدن جامعه بالاخره آرزوی ترلان را به «میل» رهایی از عرف بر میانگیزد. رهایی از خانواده و جامعه عرفی و سنتی و سپردن خویش به مکانی که نمادی از نظم جدید و زندگی عقلانی و بوروکراتیک میتوان تعبیرش کرد. در ساختمان مرکزی محل آموزش پلیسهای جوان دختران همچنان آونگی هستند؛ زیرا به تعیین تکلیف قطعی نرسیدهاند. نظم پیش از انقلاب مختل و متلاشی شده و هنجارهای رژیم سیاسی جدید هنوز نهادینه نشدهاند. این وضعیت آنومی و بلاتکلیفی، بر جامعه حاکم شده و نمای نزدیک و دور زندگی اجتماعی را مبهم و تردیدآمیز کرده است. از اینرو دختران برای بر عهده گرفتن نقش، پاسبانی تردید دارند.
در ادامه دادن یا رها کردن این نقش اجتماعی، دودل و مردد هستند. خروج از نقش زن سنتی و آغاز شکلگیری هویت جدید در نقش زن شاغل و مدرن برایشان آشفتگی ذهنی و اضطراب روانی دارد. هویت و شخصیت آنان در حال دگردیسی دردآوری چون زایمان است. کودک مدرنی باید به دنیا بیاورند که نسبتی با مادر خود ندارد. مادر و فرزند با هم غریبه هستند و در این گذار
هویتی، گاه سنت قدرتنمایی میکند گاه مدرنیته تا آنان را درون خود مستحیل کنند. اغلب این دختران را با سیالیت هویتی میبینیم به همین علت است که آنها را میشناسیم، اما شناختی از وجه هستیشناختی آنها نداریم. یعنی شناخت ما منحصر در آگاهی از شناسنامه شهرستانی آنهاست که یا تبریزیاند، کرمانشاهیاند یا آبادانیاند، اما در عینحال هویت شخصی ندارند. دخترانیاند که اضطراب اختهگی و حسرت مردانگی در بزرگسالی و بلوغ رهایشان نکرده است؛ چه اگر مرد بودند، مشکلات کمتری در زندگی فردی و اجتماعی داشتند. شیطنت و چموشی این دختران بالغ تنها مایه تمسخر ارشد سبیلویشان است. سازمان مرکزی بر سر آن است که هویت زنانگی سنتی آنها را تحلیل ببرد و هویت زنی مدرن جایگرین آن کند. با این هدف دختران در صورت و سیرت باید یکدست و یکسان بشوند. مدیران سازمان نظامی و پادگانی وقتی از آنان در صفی منظم سان میبینند؛ بایستی مساوی، مشابه و همشکل یکدیگر باشند، به جز در پوشش یونیفرمی؛ یعنی یکنواختی یکریختی و آراستگی ظاهری در هویت و شخصیت بوروکراتیکی نیز باید همگنی و همگونی داشته باشند.
شخصیتهای رمان ترلان به عنوان یک اثر ادبی محصول تضادهایی از این دست هستند که در خانواده در سازمان و نیز در آونگی بودن شخصیت ترلان در جامعه تا حدی بازنمایی شده اند اما بازنمایی که ساختار محکم ندارد. یعنی ما در رمان ترلان علیرغم پیریزی یک طرح در ایران سال 57 کماکان با یک متن بیقصه مواجه هستیم. از اینرو این اثر در بازنمایی آنچه نویسنده اراده کرده که نشان بدهد، یکسره ناکام است.
[1] در اصطلاح جامعهشناسان، «آنومی» عبارت است از «حالتی» که در آن «قواعد اجتماعی» برای عاملان، «الزامآور» نیست و «پیروی» از آنها برای افراد «مطلوبیتی» ندارد*. به بیان دیگر، آنومی وضعیتی است که در آن نیرویِ محدودکنندۀ قواعد، قادر نیست بر خواستهها و شهوات بشر لگام بزند و «شهوتِ فزونطلبی» همۀ حدومرزها را میشکند. ولی وقتی قواعد حاکماند، افراد در مقابل زیادهخواهی و فزونطلبیِ خود، دچار نوعی رنج و اندوه میشوند و از نظر دورکیم این «بهایی» است که باید برای زندگی در جامعه پرداخت.
دیدگاهتان را بنویسید