سالینجر؛از نویسندگی تا جنگ
زندگی نویسندهها را میشود از آثارشان ردیابی کرد. برخی تلاش می کنند وجود خویش را مانند چند قطعه پازل بین شخصیتهای مختلف اثر تقسیم کنند. آنها قصد دارند هویت خودشان را مخفی کنند. سالینجر هم از این قاعده مستثنا نبود. میتوان در کتاب “ناتور دشت” سالینجر را در پس هولدن کالفیلد مشاهده کرد. با اینکه اطلاعات زیادی در مورد شخصیت سالینجر وجود ندارد اما میتوان حدس زد او در رمان “ناتور دشت” بخشی از خاطرات زندگی خود را در قالب هولدن کالفیلد بیان میکند.
وی در دهه چهل به عنوان گروهبان اول در ارتش آمریکا خدمت میکرد. در جریان جنگ جهانی دوم در فرانسه ملاقات کوتاهی با ارنست همینگوی داشت. در اولین ماههای اقامتش در پاریس، تصمیم به نوشتن داستان گرفت.
” ناطور دشت” اثر بسیار مشهور و برجسته جروم دیوید سلینجر در سال 1951 منتشر شد. طبق آخرین آمارها تاکنون بیشتر از ۶۵ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است. این رمان کتابی شاخص در ادبیات آمریکا محسوب میشود و به بیش از ۳۵ زبان نیز ترجمه شده است. مجله گاردین نیز این رمان را جزء صد رمان برتر قرار دادهاست.
داستان از زبان هولدن مطرح میشود که در آسایشگاه دوره نقاهت افسردگی را میگذراند. در آغاز داستان با اخراج او از مدرسه مواجه میشویم. او تصمیم میگیرد تا رسیدن نامه اخراج به دست والدین ، به خانه بر نگردد.در کل داستان اتفاقاتی را دنبال میکنیم که در این چند روز هولدن با آنها رو به رو میشود.
در بخشی از داستان او در میان اشاره به علایقش که بسیار هم نیست میگوید دوست دارد ناطور دشتی شود که کودکان در آن به بازی و شادی میپردازند و درصورت امکان سقوط آنها از لبه پرتگاه، به آنها کمک و کند و نجاتشان دهد. او از مدرسه پنسی اخراج شده اما به خانه هم نمیرود و با ولخرجی و شبگردی در خیابانها و کافههای نیویورک فضای شهر را توصیف میکند. تمام فرهنگ آمریکا و زندگی غربی، دین مسیحی و مذهب کاتولیک، صنعت فیلم سازی هالیوود که محل کار برادرش آنجاست، برای هولدن قابل نقد است. در نگاه او کلیسا مظهر ریا، فریب و حواریون دروغگو و غیر قابل اعتماد هستند.
دنیا در نگاه هولدن سیاه و فریبکارانه است. شاید از اقتضائات سن نوجوانی و عدم درک نوجوان از دنیای بزرگسالان و یا دانستن قبل از موعد مسائل بزرگسالان باعث شکلگیری این احساسات منفی در هولدن شده است.
جامعه و بستر زندگی شخصیت اصلی با تصویر سازی ها به خوبی قابل انتقال است.
شیوه ی روایت داستان از زبان شخصیت اصلی، با توجه به حال روحی و درگیری های ذهنیاش اتفاق ویژه داستان است.
هولدن در این دنیا و بین این همه آدمی که از ابتدای داستان نام میبرد تنها به دو نفر اعتماد دارد. یکی الی ، برادرش که مرده است ! اما هولدن همچنان در مواقع حساس زندگی اش با او حرف میزند و دیگری فیبی خواهر کوچکترش که چون مهارت گوش کردن را خوب بلد است، هولدن میل زیادی به صحبت با او دارد.
اگرچه معصومیت او در زمینههایی همچون مدرسه، پول و غریزه جنسی از بین رفته است، ولی همچنان امیدوار است که بتواند از بقیه بچهها محافظت کرده و آنها را از این موضوعاتی که مختص بزرگساالان است دور نگه دارد.
سلینجر از نمادهای زیادی در رمان استفاده کرده تا جامعه آمریکا را به خواننده معرفی کند. مجسمه آزادی، موزه و اشیاء داخل آن، چرخ فلک پارک که سالهاست یک موسیقی را پخش میکند، نوشته روی دیوارهای مدرسه(FU) که هولدن سعی در زدودن آن دارد نمایانگر این است که آلودگی از مدرسه شروع شده و اگر بخواهی آنها را پاک کنی چندین سال طول میکشد.
ما در این رمان توصیفهای خوب، طنز و هجو به موقع و انتقادهای سریع را مشاهده میکنیم. سالینجر توانست با به تصویر کشیدن کشمکشهای درونی هولدنِ در آستانهی بلوغ، به همراه ولخرجیها، رفتارهای نادرست، زبان کوچه بازاری و کلمات وقیح او دغدغههای انسان آن روزهای آمریکا را به مخاطب انتقال دهد.
مصطفی مستور در جشن صدمین سال تولد سالینجر گفته بود: ” اگر هاکلبریفین اسطوره نوجوان قرن نوزدهم بود، هولدن کالفیلد اسطوره نوجوان قرن بیستم به حساب می آید.”
پایان/
نویسنده: یادداشت گروهی
دیدگاهتان را بنویسید