روایت طنز”خانهتکانی”
10 اسفند 1403
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ

به قلم مائده علیزاده
یک هفته ای هست که به ذهنم رسیده، بروم احضار روح یاد بگیرم. دوست دارم با چندتا از روح گذشتگان صحبت کنم و سوال هایی که آزارم میدهد را بپرسم. یکی از این گذشتگان کسی هست، که برای اولین بار خانه تکانی را شروع کرد و این را جز رسم و رسوم قبل عید قرار داد. آخر پدر و مادرت خوش چه کرمی بود به جان ما انداختی. خب خودت بدون اینکه کسی بفهمد، این کار را میکردی چرا شستن دوتا کاسه و بشقاب را به چشم همه آوردی و رسمش کردی. فکر ما آیندگان نبودی که با این همه وسایل چطور قرار است خانه تکانی کنیم. البته احتمال زیاد میدهم که این درگذشته ی محترم مجرد بوده است که اگر متاهل بود، قطعا آن مرد مثل همسرهای ما، عامل مهمی برای رفع نیاز خانه تکانی می شد. مردهای ما برای گذاشتن چند کاسه و بشقاب که مصداق همان یخچال و گاز است، از این طرف به آن طرف، کلی سوال میپرسند: که چه کسی میخواهد اینجا را ببیند؟ حالا تمییز کنی پس فردا دوباره کثیف میشود. حالا تمییز کردی جام قهرمانی گرفتی؟قطعا اگر مرد داشت الان ما به این حال و روز نمیافتادیم. یک سال تصمیم گرفتم سراغ هیچ کاری نروم و اصلا وسوسه نشوم که خانه تکانی بکنم. با هرکسی حرف میزدم سوال ممنوعهی خانه تکانی را شروع کردی را نمی پرسیدم. اما کار بسیار سختی بود. تا قبل از اسفند هر کجا را نگاه میکردم در و دیوار و وسایل بود، ولی وقتی وارد اسفند شدیم هر چه نگاه میکردم کثیفی، لکه و بهم ریختگی بود. به قدری با اعصابم بازی میکرد که یک دفعه دیدم کل کابینت های آشپزخانه وسط سالن هست و من دو دست به سر هروله کنان بین سالن و آشپزخانه می دوم. شکست خوردم. بد هم شکست خوردم. بعد از آن تصمیم گرفتم مقاومت نکنم و خیلی منطقی وارد بازی خانه تکانی بشوم. هیچ مردی درک نمیکند از اسفند، ما خانم ها نگاهمان به خانه عوض میشود. بله یقینا آن گذشته ی گرامی اگر هم همسر داشت ، حتما و قطعا صاحب فرزند نبوده است. چون اگر فرزند چموشی داشت این ایده به ذهنش هم نمی رسید تا بخواهد عملی کند. من خودم با گوش هایم شنیدم مادری میگفت فرش تازه شسته شده را بچه با مداد شمعی نقاشی کرده هر چند دیگر از آن بچه خبری نیست ولی خبر بسیار سوزناکی برایم بود. اگر بچه ها نیاز به آب و غذا نداشتند حتما قبل از خانه تکانی ما آن ها را تمییز و مرتب بسته بندی میکردیم و تا قبل از عید بازشان نمیکردیم تا خانه تکانی برایمان مثل راه رفتن روی تردمیل نشود. هر چه کار میکنیم وقتی به شب میرسیم میبینم انگار هیچ کاری نکرده ایم و در همان خانهی اول قرار داریم.اصلا وقتی یاد این مصیبتها میافتادم به این نتیجه میرسم احضار روح فایده ندارد. من آن شخص را زنده میخواهم تا تمام آنچه این اسفند ها بر سرمان آوار کرده را جبران کنم و آرام بگیرم.
1 دیدگاه
اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.
حالا مهم نیست کی بوده
مهم اینه که ما چرا ادامه میدیم🤣
واقعا سوژه زیبایی و آنچه در مورد مردها گفتی یقینی است