دومین جلسهی بررسی داستانکهای عاشورایی

در دومین جلسهی بررسی داستانکهای عاشورایی با عنوان” قند و نقد” که برنامهی جانبی سومین سوگواره عاشورایی داستان ده به شمار میآید، تعدادی از کارشناسان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، این اثر را مورد نقد و بررسی قرار دادند:
🔷️🔷️🔷️
هل من ناصر ینصرنی
صدای طبل هیاتمان بلند است.
کسی صدای حسین را نمیشنود.
فررانه فراهانی
🔷️🔷️🔷️
در ابتدا، سرکار خانم دکتر زهرا حسینی فرمودند:
“در خصوص این اثر باید گفت با وجود پیام عمیقی که با خودش دارد، اما نتوانسته مشخصههای اولیه داستانک را داشته باشد. در قالب یک پیام عاشورایی که اخلاقی ، دینی و اعتقادی است موفق بوده ولی به دلیل نداشتن چارچوبهای داستانی نمیشود آن را داستانک اطلاق کرد و از عنوان اثر تا پایان دارای بار هشداری است.”
جناب آقای سید حسین یادگارنژاد دربارهی این اثر فرمودند:
“بنا به تعریف داستان مینیمال، کمترین کلمات باید بیشترین نقش را ایفا کنند.داستان «هل من ناصر ینصرنی» از همین ابتدا، قاعده را شکسته است و نامی انتخاب شده که به اندازه نصف متن است. ضرورتی برای انتخاب این نام بلند وجود ندارد و همچنین نام باید بخشی از بار داستان مینیمال را به دوش بکشد. این داستان با دید انتقادی نوشته شده و گریزی است به حواشی موضوع محرم و عزاداری، اما تکمیل نیست. چون سالها از شهادت امام حسین می گذرد، به یقین منظور نویسنده آن جمله معروف امام و یاری طلبی خودش نیست و در اینجا هم مشخص نشده که چه کسی دارد استمداد می طلبد که مورد توجه عزاداران قرار نگرفته است. دید متفاوت نویسنده قابل تحسین است و تلاش نموده تا از زاویه دید متفاوتی به قضیه نگاه کند، اما گره و گرهگشایی را به خوبی انجام نداده است. مینیمالها باید دارای ضربه پایانی باشند که همه چیز را به پایان برساند، اما در اینجا به دلیل همان نقصی که گفتم، ضربه ای هم حاصل نشده است. با همان کلمه طبل هیات، فضاسازی خوبی در ذهن متبادر می شود و در این قسمت موفق عمل کرده است، اما شخصیت داستانی نداریم. نویسنده می تواند با انتخاب یک نام مثل گرسنه، بی خانمان، ژنده پوش و…، ضمن اختصار در نام، این قسمت از داستان (یعنی شخصیت داستانی و یا گره و گره گشایی) را هم حل کند و حتی با کم کردن واژه ها، کار بسیار جذابی ارائه دهد. با آرزوی موفقیت برای نویسنده و تحسین مجدد نوع نگاهشان.”
سپس سرکار خانم عطیه صالحیان فرمودند:
“با خواندن نام داستانک، مخاطب متوجه عاشورایی بودن مضمون میشود. لحظهای بعد، مخاطب خود را در میان طبل و هیات میبیند، اما لحظهای دیگر نکته اخلاقی را درک میکند. میتوان گفت این داستانک بیشتر از اینکه بار داستانی بودن را به دوش بکشد، بار اخلاقی دارد و نویسنده قصد این را دارد که به خواننده تلنگری وارد کند و این تحسین برانگیز است. اما در کل نمیتوان گفت این کار داستانک است ولی شاید با ایجاد شخصیت و زاویه دید متفاوت کار به داستانک تبدیل شود.”
سپس جناب آقای مصطفی خدامی نظرشان را ارائه دادند:
“داستان هل من ناصر ینصرنی، در نهایت ایجاز نوشته شده است. هنرمندانه، دیالوگ در اسم داستان گنجانده شده که داستان هم دارای دیالوگ و هم دارای اسم شده است. صدای طبل هیات اشاره به زمانی دارد که یزیدیان سخنان امام حسین را نگذاشتهاند به گوش لشکریان بیخبر که نمیدانستند با فرزند پیغمبر در حال جنگ هستند برسانند، این هم نوعی هنرمندی نویسنده را می رساند. اما ما باید نکته ای را در نظر داشته باشیم که داستانهای مذهبی را فقط برای آدمهای مذهبی ننویسیم. باید طوری بنویسیم که افراد غیر مذهبی هم به خواندش تمایل نشان بدهند. برای همین است که کار نویسندگی سخت ترین کار دنیاست.”
سپس سرکار خانم سیده حدیث میرفیضی درباره داستان اظهار نظر فرمودند:
بانوی فرهنگ: “میگویند کلمات رسالت خود را به دوش میکشند و این موضوع در داستانک خودش را بیشتر نشان میدهد. یعنی حتی اسم داستان باید در خدمت متن باشد و چیزی به آن اضافه کند. اسم در واقع تکهای از داستان است و اگر آن را حذف کنی، ناقص میشود. این کاریست که خانم فراهانی به خوبی از پسِ آن برآمده است.
🔹کلمات در داستانک مهم هستند و هر تکراری بیشتر به چشم میآید. به خصوص که نویسنده مجال توضیح کمی دارد و باید هنرش را در چند خط نشان دهد. مانند کلمهی “صدای” که به فاصله چند نفس کشیدن، دوباره آن را میبینیم. خوب بود اگر نویسنده از کلمات هممعنی مانند “آوایِ” یا “نوایِ” به جای یکی از آن کلمه “صدای” استفاده میکرد.
🔹تا الان به جزئیات نگاهی داشتم. حال اگر بخواهم اثر را به عنوان یک کل نگاه کنم، چیزی که ممکن است به طور کلی به کار آسیب بزند، تکیه کردن برای حادثه بیرونی است. یعنی مخاطب باید جمله معروف امام حسین(ع) را بشناسد. داستان پیشین مربوط به جمله معروف حضرت را بداند و بعد با خواندن جملات کوتاه داستانک، قلبش تکان بخورد.
اگر مخاطب را مخاطب مذهبی و یا آشنا یه اهل بیت در نظر بگیریم، مسئلهای ندارد. اما اگر مخاطب عام و شاید دور از این فضاها باشد، داستان نیازمند توضیحات جانبی نویسنده است، تا بتواند رسالتش را در مفهوم ادا کند. این موضوع حداقل با مشخص شدن نوع مخاطب میتواند قابل دفاع باشد.
🔹از این موضوع که عبور کنم، در نگاه کلی به داستان، میشود فهمید که نویسنده تصویرسازی را میشناسد و عنصر صوت، به خوبی در کار جا گرفته است.به طوری که ممکن است واقعا گوشهایمان را برای شنیدن صدای داستان تیز کنیم و تصویر بالا رفتن دستِ یاری را در ذهنمان ببینیم. قلم نویسنده با وجود کم بودن کلمات به خوبی از پس آن برآمده است که میتواند با تغییرات جزئی ذکرشده، به اثری بسیار قابل توجه تبدیل شود.
در مجموع شاهد قلمی ظریف، هنرمندانه و دلنشین بودم. امیدوارم باز هم از این بانوی گرامی بخوانم. قلمشان سبز”.
در پایان، سرکار خانم مولود توکلی دیدگاهشان را راجع به این اثر ارائه دادند:
“نام داستان با آنکه نوعی ارجاع به جهان بیرون از داستان دارد و شاید برای مخاطب جهانی مفهوم نباشد، اما برای این داستان کاملا هوشمندانه انتخاب شده است و به نوعی تکمیلکنندهی قوی مضمون به شمار میرود.
دغدغهی نویسنده برای توجه دادن مخاطب به مسئلهی اصل هدف قیام امام و گم نشدن آن در مراسم و آیینهای ظاهری قابل تحسین است و به زیبایی به تصویر کشیده؛ هر چند ممکن است مخاطب، پیام کمرنگ دانستن اهمیت آنها را دریافت کند.
به طور کلی اهمیت شعور بر شور حسینی مورد تاکید قرار گرفته. شاید اگر جمله پایانی به جای خبری بودن، به صورت پرسشی نوشته میشد، به قوت کار میافزود. اثر روی مرز باریکی میان خبر و داستان راه میرود. ایجاز اثر بسیار عالی است و فقط در سه جمله، مخاطب، تلنگر را احساس میکند.”
دیدگاهتان را بنویسید