داستانک «نفوذ»
25 فروردین 1402
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
تفنگ یکی از سربازها درست روی پیشانیش بود که ناگهان از خواب پرید! عرق روی پیشانی فرمانده برق میزد. خیالش راحت شد همه چیز خواب بوده!
بلند شد، چراغ اتاق را روشن کرد و به سمت میز رفت تا آب بریزد، نگاهش به نقشهی جهان خورد که روی سینه دیوار جا خوش کرده بود.
بیدار بود که لیوان از دستش افتاد!
اسم اسراییل روی نقشه خط خورده بود و کسی با جوهری قرمز نوشته بود فلسطین!
سمیه فتحی
دیدگاهتان را بنویسید