داستانکهایی درباره بچههای ما و نوشتافزارهایشان
«حتی دفترهایشان!»
مجموعه داستانک #باافتخار_ایرانی
دفترش را تند تند ورق زد. نبود که نبود. دلش هری ریخت. انگار تمام چیزهایی که دیشب نوشته بود، غیب شده بودند.
موضوع انشا این بود:
«افتخارات ایران را بنویسید».
از پدربزرگ شنیده بود، خارجیها دوست ندارند ما افتخاراتمان را بدانیم.
نگاهی به مارک دفترش انداخت و زیر لب زمزمه کرد: «یعنی حتی دفترهایشان هم…؟!»
نویسنده: مریم محمدی
داستانکهایی درباره بچههای ما و نوشتافزارهایشان
انتشار به مناسبت اول مهرماه و فصل بازگشایی مدارس
«قهرمان»
📖 مجموعه داستانک #باافتخار_ایرانی
بادی به غبغب انداخت، پوزخندی زد و گفت: «من قهرمان انیمیشن مورد علاقه شونم. همه منو دوست دارن، کی به تو نگاه میکنه؟»
بغل دستیاش، لبخندی زد و ادامه داد: «اما من قهرمان ملیشون هستم.»
پسرک از پشت ویترین، با ذوق کوله پشتی سمت راستی را نشان داد: «من اونو می خوام. دوست دارم مثل رستم قهرمان بشم.»
نویسنده: مریم محمدی
داستانکهایی درباره بچههای ما و نوشتافزارهایشان
دیدگاهتان را بنویسید