بررسی داستان کوچک «داغ برادر»
«داغ برادر»
به مدینه برگشت. به سمت خانه رفت. در خانه را کوبید. عبدالله در را گشود: “صبر کن قرص نانی برایت بیاورم پیرزن!”
جواب داد: “منم زینب!”
(اثر زهرا رضایی، بوشهر)
نقد اثر:
با سلام و درود خدمت نویسنده گرامی. از خوانش داستانک غم برادر لذت بردم و تاثیر نافذ کلمات را وقتی به درستی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، درک کردم.
در خصوص اثر فوق ذکر، چند نکته میتواند حائز اهمیت باشد.
در ژانرهای مذهبی و دینی توجه به مستندات تاریخی در جایگاه ویژهای قرار دارد و لغزش از طرف نویسندگان با اهداف مختلف، خصوصا احساسی نمودن وقایع، ضربات هولناکی بر بدنه آثار ادبی زده است. البته این نکتهای جهت یادآوری بود و نشانهای در این اثر از جهت زیر پا گذاشتن ریشههای تاریخی وجود نداشت.
در خصوص آغاز و پایان داستانک باید گفت که دارای نظم و ارتباط عمودی خوبی است و نقطه اوج و فرود قابل قبولی دارد. بازگشت حضرت زینب سلام الله علیها بعد از اسارت از شام به مدینه به تصویر کشیده شده و بار روانی واقعه عاشورا که ایشان را به پیرزنی مبدل کرده، طرحواره اصلی داستانک بوده که به درستی به نمایش درآمده و نشان از قلم توانمند نویسنده دارد.
و اما در خصوص عنوان اثر که بارها تاکید شده نباید به راحتی از کنارش گذشت.
عنوان یک اثر را یار دوازدهم مینامند و نشان دهندهی جایگاه ویژهی آن است. به نظر میرسد برای اثری با این انسجام که پایههای مستحکمی از داستانک را در خود جای داده است، انتخاب عنوانی مناسبتر احساس میشود تا در نوعی لفافه، گویای محوریت داستانک باشد و رسالت خود را به انجام داده باشد.
با آرزوی شادکامی و سلامتی برای این نویسنده خلاق.
(به قلم دکتر زهرا حسینی)
دیدگاهتان را بنویسید