بررسی داستان کوچک «خواب شیرین»
«خواب شیرین»
دختر دیگر تکان نمیخورد. صدای شیون زنها بلند شد. سر پدر را از مقابل او برداشتند و توی تشت بردند.
چشمهایش را باز کرد.
-بالاخره آمدی پدر؟
پدر لبخند زد و به او کمک کرد از جایش بلند شود.
(اثر: زهره رجبزاده عصارها، تهران)
نقد اثر:
ابتدا سلام عرض میکنم خدمت نویسنده گرامی و از ایشان کمال تشکر را دارم بابت نوشتن داستانک عاشورایی.
حتما همه ما بعد از خواندن این داستانک متوجه میشویم که داستان در مورد شهادت حضرت رقیه است. اما آن چیزی که در داستان نویسی حائز اهمیت است، داشتن ذهن خلاق نویسنده است. نگاه یک نویسنده با دیگر افراد فرق دارد؛ او چیزی را میبیند که دیگران نمیبینند و یا به سادگی از کنار آن عبور میکنند. نویسنده باید چنان سوژههای بکر و ناب در ذهن خود پرورش دهد که مخاطب را مجذوب قلم خود کند.
در این داستان ما بخشی از یک واقعه تاریخی را میخوانیم؛ واقعهای که همه ما آن را بارها شنیدیم و نویسنده خلاقیتی آن چنان استفاده نکرده. هرچند در قسمت دوم داستان نویسنده سعی کرده به ذهن شخصیت خطور کند و فضایی ایجاد کند که خواننده آن را تجربه نکرده؛ اما در اینجاست که متوجه میشویم نام داستان به خوبی انتخاب نشده. زیرا اولین چیزی که مخاطب با آن روبه رو میشود نام داستان است. نام یک اثر میتواند کاملکننده آن باشد اما در این داستانک نه تنها کامل کننده نیست بلکه ایجاد ابهام هم میکند.
دختر که به نظرم بهتر بود این کلمه حذف میشد و نام حضرت رقیه گذاشته میشد، چشمهایش را باز کرد…
البته این من هستم که میگویم دختر چشم باز کرد؛ زیرا نویسنده هیچ نام و نشانی نیاورده، باید حتما اشارهای میشد.
قسمت دوم داستان را که مخاطب میخواند، این سوال برای او پیش میآید، آیا دختر خواب بوده؟ و همه چیز را درخواب دیده؟ و یا بالعکس، دارد خواب میبیند؟
نویسنده همیشه و در همه حال مخصوصا در داستان دینی این را باید در نظر داشته باشد که ممکن است داستان را یک غیر مسلمان بخواند و از خود سوال کند آیا متوجه منظور من میشوند؟ زیرا رسالت یک نویسنده آگاه کردن مخاطب است نه اینکه او را در هالهای از ابهام رها کند.
انشاالله در آیندهای نزدیک شاهد داستانهای قوی از این نویسنده عزیز باشیم.
(به قلم: عطیه صالحیان)
دیدگاهتان را بنویسید