بررسی داستان کوتاه «آخرین دستهی گل»
«آخرین دستهی گل»
از دور بچهها رو میبینم که فال و آدامس و شیشهپاککنهاشون رو کنار گذاشتن و دنبال فروختن آخرین دسته گلِ مهری خانم هستند.
حتی حاجی فیروزم داره کمکش می کنه.
مهری خانم چند ماهه که داره پول جمع می کنه تا کفشِ صورتیِ پشتِ ویترینِ مغازهی سر چهارراه را برای دخترش بخره.
آخرین دسته گلشو برام تکون میده و میگه:”ببین، اینو بفروشم تمومه”.
دلم نمیاد بهش بگم کفشِ گرون شد.
(اثر: هدی اسکندری)
نقد اثر:
با درود خدمت نویسنده گرامی. خواننده با داستانی منسجم مواجه است که آغاز ، میانه و پایان دارد. گل در همه جای جهان، نماد محبت و عشق است. رنگ صورتی نیز نماد عشق بیقید و شرط است که از نظر روانشناسی صبر و بردباری را به انسان القا و افراد را به مهربانی و محبت تشویق می کند؛ به همین خاطر زندانها را هم با رنگ صورتی نقاشی می کنند. رنگ صورتی رنگی زنانه است و کسانی که به آن علاقه دارند دارای احساسات قوی زنانه هستند. در این داستان بدون اینکه نامی از آن برده شود مشخص است که کاراکتر دختر میباشد.
داستان دارای احساس است که یکی از مشخصههای داستان مینیمال است.
بردن نام کاراکتر حاجی فیروز، نشان از فرا رسیدن عید میدهد؛ بدون اینکه نامی از عید برده شده باشد.
از طرز نوشتن نویسنده محترم معلوم است که استعداد بالقوهای در نوشتن داستان بلند و رمان دارد. اما چند نکته:
نقش راوی در داستان مشخص نیست. -از زبان محاوره استفاده شده که بهتر بود زبان معیار استفاده میشد. داستان دارای کلمات و کاراکتر اضافی است که مغایر با اصول داستان مینیمال است.
پیشنهاد میشود داستان به این صورت بازنویسی شود:
“قول شب عید”
آخرین دسته گلش را فروخت. قیمت کفش صورتی پشت ویترین عوض شده بود.
.
اگر یک کلمه را حذف کنیم، داستان معنی خودش را از دست خواهد داد. حتی اسم هم در خدمت داستان است. بر عهده خواننده میگذاریم که آیا کاراکتر پدر یا مادر یا شوهر است. همچنین از تکنیک دو تکهنویسی که در داستان مینیمال معمول است، استفاده کردهایم.
مانا باشید.
(به قلم مصطفی خدامی)
دیدگاهتان را بنویسید