«بازگشت»
«بازگشت»
گلی ترقی را میتوان از نسل نخستین داستاننویسان زن ایرانی و نوشتههایش را جزو اولین داستانهای زنانه به شمار آورد. قصههای او دارای نثری روان و ساده هستند و عموماً فضاهایی واقعگرایانه(رئالیستی) دارند. او که سالهاست مقیم کشور فرانسه است، در آثار متعددش که بیشتر داستان کوتاه هستند، نگاهی به زندگی و خاطرات گذشته، تصاویری از تهران قدیم و زندگی در خارج از ایران توأمان وجود دارد.
«بازگشت» داستان زنی به نام ماهسیماست که در فرانسه زندگی میکند. او که بعد از انقلاب، از ایران رفته است تصور دقیقی از اوضاع اجتماعی و فرهنگی کشور ندارد و 22سال است که با بزرگ کردن دو پسرش و رسیدگی به امور خانه روزگارش را سر کرده است. اما حالا همسرش چند وقتی میشود که ظاهراً برای انجام بعضی امور به ایران برگشته و خبری از او نیست. پسرهایش هم به آمریکا رفتهاند و هرکدام به دنبال کار و زندگی خود هستند. این زن که همیشه هویت خود را در رابطۀ با دیگران تعریف کرده است، دچار بحرانی میشود که او را بین ماندن در پاریس و برگشتن به تهران دچار تردید میکند.
شاید بتوان با کمی تسامح این داستان را در دسته ادبیات مهاجرت طبقهبندی کرد. این نوع از داستانها که بیش از چند دهه از نامگذاریشان نمیگذرد، عموماً به مسائل و موضوعات مربوط به مهاجران میپردازند. این گونه از ادبیات که میتواند شامل داستان، ناداستان، جستار و روایت باشد، توسط نویسندگان مهاجر در کشورهای دیگر یا حتی گاه پس از بازگشت به وطن نوشته میشود. از موضوعاتی که در این آثار بیشتر به چشم میخورد میتوان به چالشهای مرتبط با هویّت، احساس تعلق به گذشته و مشکلات جامعۀ میزبان اشاره کرد.
اما نویسنده در این کتاب تصویری که از زندگی در کشوری دیگر به خواننده ارائه میکند، خصوصاً در نیمۀ اول که در پاریس اتفاق میافتد، به مسائل ویژۀ مهاجران اشارهای نمیکند. در واقع مشکل شخصیت اصلی داستان محیط و نکات منفی زندگی در یک کشور دیگر نیست؛ بلکه او از تنهایی و بیهودگی رنج میبرد. علاوه بر این که در به تصویرکشیدن ماهسیما، از تیپ مادر دلسوز و فداکار و از همهجا بیخبر ایرانی فراتر نرفته است؛ زنی که نهایتاً از سر اجبار، تنهایی و رانده شدن از هرسو، به دنبال شکل دادن به دنیای خود است.
این ضعف در مورد دیگر شخصیتها هم کمابیش وجود دارد. بعنوان مثال در اوایل داستان جایی به داشتن خواهری در کانادا و برادری در آلمان اشاره میشود، اما تا پایان کتاب دیگر خبری از آنها نیست و تنها خویشاوندی که ماهسیما با او در ارتباط است، دختر خالهای است که او هم به دنبال مهاجرت به کاناداست.
گرچه در داستان تاریخ دقیقی از زمان وقوع اتفاقها نداریم اما چند اشاره به حملۀ آمریکا به عراق، یا رییسجمهور وقت ایران، خواننده را به این نتیجه میرساند که داستان در دهۀ هشتاد اتفاق میافتد. اما تصویر ترقی از جامعۀ ایران و شهر تهران، حدود 30سال بعد از انقلاب، برای خوانندهای که به احتمال زیاد آن سالها را به یاد دارد، تصویری اغراق شده و کمتر واقعی است. زنی که 22سال را در غربت به هر شکلی بوده سر کرده است، حالا در شهر زادگاهش هم غریبی میکند و با حسها و تجربیات ناخوشایندی دست به گریبان است.
ترقّی که داستان «درخت گلابی»اش توسط داریوش مهرجویی به فیلم تبدیل شد، از نیمۀ دوم کتاب ما را با تصاویری مواجه میکند که بیاختیار تداعیکنندۀ فضای فیلم «بانو» از همین کارگردان است. صحنههای مکرّر روبرو شدن شخصیت اصلی با افرادی از قشر مستضعف جامعه که با تکرار جملۀ «ما شهید دادیم» چشمشان به دنبال تصاحب اموال کسانی است که از ایران رفتهاند، علاوه بر اینکه در خواننده احساس انزجار ایجاد میکند، بربلاتکلیفی او با خود و دنیای پیرامونش تا پایان داستان تأکید دارد.
«بازگشت» که به شیوۀ دانای کل نامحدود روایت میشود، داستانی روان، سر راست و بدون پیچیدگی دارد و نهایتاً تصویر یا زاویۀ دید چندان جدیدی به خواننده نمیدهد. طرح روی جلد اثر به درستی انتخاب شده و گویای محتوای آن است. در پشت جلد کتاب میخوانیم:
«تصویر روی جلد این کتاب اثری است از شاگال. زنی را نشان میدهد که پاهایش از زمین کنده شده، معلق در هواست. مثل ماهسیما که همواره در عالم خیال و رویاست. اما انگشتش متصل به مردی است که روی زمین ایستاده_مردی شبیه به امیررضا. مردی با کت سبز و لبخندی بزرگ. میخواهد به ما بگوید خوشبخت است. اما نیست. ما از زندگیاش خبر داریم. نمیتواند فریبمان بدهد.»
چاپ اول این کتاب در سال 1397 توسط نشر نیلوفر و در 160 صفحه منتشر شده است.
به قلم: پونه فضائلی
دیدگاهتان را بنویسید