ایستاده در غبار
به قلم “مریم رضازاده“
ابراهیم بتشکن بار دیگر تاریخ را تکرار کرد و از زبانه های آتش و ویرانیهای بیمارستان « کمال عدوان» بیرون آمد و به سوی جاودانگی قدم برداشت.این آخرین تصویر مردیاست که همه چیزش را در راه آزادی فلسطین داد.به « طبیب غزه» معروف و تا همین چند وقت پیش متخصص اطفال بود، فقط به کودکان غزه میرسید. بعد از اتفاقات ناگواری که در بیمارستانهای غزه افتاد و بیمارستان کمال عدوان شد تنها بیمارستان فعال غزه؛ « حُسام ابوصفیه » هم شد ابوالمشاغل.دیگر نه تنها به کودکان، به همهی بیماران و مجروحین رسیدگی میکرد. برای شهدایشان نماز میخواند. به بازماندگان امید و دلداری میداد. غزه همه چیزش بود. تا آخرین نفس برای آزادیاش جنگید؛ حتی وقتی پسر دوازده ساله اش را در بیمارستان شهید کردند، دست از خدمت برنداشت. پسرش را در همان بیمارستان دفن کرد و برایش نماز خواند.بیمارستان که محاصره شد، هر روز جلوی دوربین میایستاد و مظلومیت مردم فلسطین را فریاد میکرد تا شاید وجدانها بیدار شوند و به داد مردم فلسطین برسند.حین خدمت بود که با پهباد رژیم صهیونسیتی مورد هدف قرار گرفت و مجروح شد. روی تخت بیمارستان رجز خوانی میکرد. افتخارش این بود که در حال خدمت در بیمارستان مجروح شده. خیلی زود عصا زنان خودش را به بیماران رساند. حسام، امید مردم بود. چندین بار رژیم صهیونسیتی هشدار داده بود که دست از کار بکشد؛ اما با چند تن از دوستان و کادر درمان بیمارستان را که تنها امید مردم بود، سرپا نگه داشت. بعد از هفتاد و چهار روز محاصره، رژیم صهیونسیتی بیمارستان را مورد هدف قرار داد و به آتش کشید.او تمام توانش را گذاشت تا مجروحین را از بیمارستان خارج کند؛ اما همه چیز ویران شده بود.رژیم صهیونسیتی کادر پزشکی را به اسارت گرفت.حسام تک و تنها با روپوش سفید در میان غبار و ویرانیها، با قدم های استوار به سمت تانکهایی میرفت که او را هدف گرفته بودند.گامهایش نه به سوی اسارت، بلکه به سوی جاودانگی بود؛ حالا حسام ابوصفیه در ذهن و جان یک ملت، بلکه در قلب یک جهان ثبت شده است.#غزه_تنها_نیست#فلسطین_آزاد_است#حُسام_ابو_صفیه_در_قلبها_جاودانه_است
دیدگاهتان را بنویسید