اصول نویسندگی از نگاه رابرت مککی
نظر رابرت مککی درباره یاد گرفتن اصول نویسندگی:
* برخی میترسند که آگاهی از نحوه انجام کاری که انجام میدهند (نویسندگی)، باعث از بین رفتن خودانگیختگی و خودجوشی آنها شود و لذا هرگز فن نوشتن را فرا نمیگیرند.
* آنها در عوض روی جاده کلیشهای عادات پیش میروند با این تصور که این یعنی غریزه و استعداد.
* رؤیای آنها برای خلق آثار بیبدیل و شگفتانگیز، اگر نگوییم هرگز، دست کم بهندرت جامه عمل میپوشد.
* آنها روزهای طولانی و دشواری را صرف کار میکنند زیرا قطع نظر از شیوه و روش، راه نویسنده هرگز هموار نیست.
* چون قدری هم استعداد دارند هرازگاه نظرها را به سوی خود جلب میکنند اما در درون میدانند که از توانایی و قریحه خود بهره کافی نگرفتهاند.
این نویسندگان مرا به یاد قهرمان قصهای میاندازند که پدرم همیشه تعریف میکرد:
در ارتفاع زیادی از زمینِ جنگل، هزارپایی روی شاخهی یک درخت سلانه سلانه پیش میرفت و هزارجفت پای خود را بهسادگی حرکت میداد.
از نوک درخت، مرغهای آوازخوان که با شگفتی به حرکات منظم هزارپا خيره شده بودند و جیکجیککنان گفتند: «عجب مهارتی. پاهای تو این قدر زیادند که نمیشود شمرد. چطور این کار رو میکنی؟»
هزارپا برای نخستین بار در عمرش به این موضوع فکر کرد. با تحیر گفت: «راست میگن، چطور این کار رو میکنم؟»
وقتی خواست به عقب نگاه کند، پاهای انبوهش ناگهان مثل شاخههای درخت پیچک در هم گره خوردند. مرغهای آوازخوان به خنده افتادند چون هزارپا که پاک گیج و سردرگم شده بود مثل گلوله جمع شد و از آن بالا به زمین افتاد.
* شما هم ممکن است گرم و سردرگم بشوید.
* مواجهه با انبوهی از افکار و اندیشهها، حتی باتجربهترین نویسندگان هم ممکن است از حرکت بازبمانند.
* اما خوشبختانه قصه پدرم پرده دومی هم داشت:
هزارپا روی کف جنگل فهمید که فقط غرورش صدمه دیده و به آرامی و با دقت گره پاهای خود را باز کرد. آنگاه با صبر و تحمل و کار سخت پاهای خود را مورد مطالعه قرار داد و آنها را آنقدر خم و راست کرد و آزمایش نمود که توانست سر را بایستد و راه برود. غریزه به دانش بدل شد. او فهمید که لازم نیست حتما به همان شیوه قدیمی، کُند و ناخوشایند راه برود. حالا می توانست به هر شکلی راه برود و حتی بدود و بپرد. آنگاه به گونهای که تا آن لحظه سابقه نداشت به سمفونی مرغهای آوازخوان گوش سپرد و اجازه داد تا موسیقی تا اعمای قلبش صعود کند. حالا با تسلط کامل بر هزارها پای مستعد، دل به دریا زد و به شیوهی خاص خود رقصید و رقصید. رقص خیرهکنندهای که تمام مخلوقات دنیا را مات
دیدگاهتان را بنویسید