بعضی اوقات خواندن روایت زنانه تو را دچار بهت می‌کند.  شیرزنانی که نقش مادر یا همسر  را ایفا می‌کنند و باعث نجات کشوری می‌شوند.

“حلوای عروسی” به‌قلم فاطمه دانشور جلیل، روایت شیر زنی‌ست که به مال اندک ولی حلال مردش دل‌خوش است. همچنین مادری که آموزگار خوبی برای پسرش است. زنی که همیشه پشت و پناه پسرش بوده است. محمدرضا تصمیم می‌گیرد به ارتش برود. مادر خوشحال می‌شود و دوری فرزندش را تحمل می‌کند. محمد‌رضا ورزیده‌تر از قبل است اما از ارتش بیرون می‌آید؛ چرا که نمی خواهد روی هموطنانش اسلحه بکشد و وارد مبارزه با رژیم شاه می‌شود. بعد از انقلاب و با شروع شدن درگیری‌ها در کردستان، به گروه “دستمال سرخ‌ها” می‌پیوندد. و در نهایت زمانی که مادر  مقدمات عروسی را برای محمدرضا آماده کرده بود خبر شهادتش را می‌شنود.

در نهایت باید اين را بگویم که روایت کتاب به صورت خطی و از زبان مادر شهید است.

این کتاب توسط انتشارات روایت فتح و در ۲۰۰ صفحه روانه بازار شده است.

در بخشی از کتاب آمده است:

عباس سر نداشت. محمدرضا هم نیمی از بدنش نبود. در بهشت زهرا قطعه ۲۴ محمدرضا را به خاک سپردیم. کلی نقل و گل روی پسرم ریختم، بعد بلندگو را گرفتم تا وصیت محمدرضا را انجام بدهم. گفتم: «محمدرضا مال من نبود. از اولین روزی که به دنیا آمد، نیت کردم که پسرم سرباز امام زمان باشه. هر قدمی هم در زندگی‌اش برداشت، خدا رو شکر که برای امام زمان بوده. حالا هم که شهید شده خدا رو شکر می‌کنم که به مرگ طبیعی نمرده و به مقام شهادت رسیده. هرکدام از شما که جلوی پسرانتان رو بگیرید تا به جبهه نروند، آن دنیا باید جواب حضرت زهرا روبدهید!»