دوست داری این روزها با کدام ابراهیم همقدم باشی؟
فکر کن گفتهاند انتخاب کن که دوست داری این روزها با کدام ابراهیم همقدم باشی و من بگویم:
مادر ابراهیمی در بطنم باشم که از ترس نوزاد کشی نمرودِ زمان جادهها و خیابانها را پیاده گز کنم، از جنوب به شمال غزه و از آنجا به رفح دنبال غاری و پناهی برای در امان ماندن امانتی که در راه دارم؛ امانتی که قرار است تاج و تخت طاغوتهای زمان را نابود کند.
مثلا مادر ابراهیمی باشم که طفل شیرخوارهای است در بغلم. قحطی و آوارگی قوّت من و او را گرفته باشد و در به در باشم پی جرعه شیری که به گلوی خشکش برسانم.
مثلا فکر کن مادر آن ابراهیمی باشم که تازه شلوار دوخطش را وصله زدهام. دمپاییاش را دم در جفت کردهام. آرپیجی را مثل تبر روی دوشش گذاشتهام تا برود و دانه دانه بتهای مرکاوای نمرود را زمین بزند.
مثلا فکر کن مادر آن ابراهیمی باشم که دستها و چشمانش را بستهاند. شیاطین دورهاش کردهاند که او را به آتش اسارت بیندازند و او آن وسط، مومن به حضور خدا به حماقت دشمنانش میخندد.
مثلا فکر کن خود آن ابراهیم باشم، دلبسته به فرزندی که با نذر و نیاز از خدا گرفتهام و حالا خودم سلاح دستش میدهم، چفیه را محکم دور صورت قشنگش که تازه مو در آن درآمده میپیچم، دستی به محاسن سفید خودم میکشم و به قربانگاهی میفرستمش که میدانم شاید جنازهاش هم دیگر به من برنگردد.
نشستهام و خودم را در خیال همپای ابراهیمهای زمانهام میکنم که حالا فقط یک تن نیستند؛ تکثیر شدهاند در نوزادها و کودکها و نوجوانها و جوانها و سالخوردگان؛ ابراهیمهایی که حالا یک امت شدهاند: «ان ابراهیم کان امت قانتا لله حنیفا» و نمرودی که عمرش به پرواز پشهای بند است…
به قلم مریم صفری
دیدگاهتان را بنویسید